/ˈɡɑːb. sm�k/ گاب سَمَک
🔹 معادل فارسی : شوکه کردن / بهت زده کردن / زبان طرف را بند آوردن از تعجب
🔹 مثال ها:
I was gobsmacked when I saw the price tag. از دیدن برچسب قیمت شوکه شدم.
Her performance gobsmacked the entire audience. اجرای او همه ی حضار را بهت زده کرد.
... [مشاهده متن کامل]
He gobsmacks people with his brutal honesty. با صداقت بی رحمانه اش مردم را شوکه می کند.
🔹 مترادف ها: astonish – stun – shock – amaze – dumbfound – flabbergast
🔹 معادل فارسی : شوکه کردن / بهت زده کردن / زبان طرف را بند آوردن از تعجب
🔹 مثال ها:
I was gobsmacked when I saw the price tag. از دیدن برچسب قیمت شوکه شدم.
Her performance gobsmacked the entire audience. اجرای او همه ی حضار را بهت زده کرد.
... [مشاهده متن کامل]
He gobsmacks people with his brutal honesty. با صداقت بی رحمانه اش مردم را شوکه می کند.
🔹 مترادف ها: astonish – stun – shock – amaze – dumbfound – flabbergast