go sideways

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: به بی راهه رفتن / خراب شدن اوضاع / از مسیر خارج شدن / به فنا رفتن
🔸 مثال ها:
Everything went sideways after the power outage. بعد از قطع برق، همه چیز به هم ریخت.
The operation almost went sideways when the suspect resisted arrest. عملیات نزدیک بود به خشونت کشیده بشه وقتی مظنون مقاومت کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

Our vacation plans went sideways thanks to the storm. برنامه های تعطیلاتمون به خاطر طوفان خراب شد.
He drank so much he went completely sideways. اون قدر مشروب خورد که کاملاً از کنترل خارج شد.
🔹 مترادف ها: go wrong – fall apart – go awry – derail – collapse – blow up – go haywire

از مسیر اصلی خارج شدن، به حاشیه رفتن، به جاده خاکی زدن، به بیراهه افتادن، سوراخ دعا را گم کردن
ازمسئله اصلی منحرف شدن / به حاشیه کشیده شدن
کار به جاهای باریک کشیده شد
اون طوری که انتظار داری پیش نره