کسی دور خودش بچرخه و کار موثری نکنه و وقت تلف کنه.
• تو دور باطل افتادن
( تکرار یک موضوع / کار برای مدت طولانی بدون دستیابی به نتیجه )
the discussion went round and round in circles.
بحث از هر طرف ( هی/ بارها و بارها / پی در پی ) تو دور باطل افتاد / می افتاد.
( تکرار یک موضوع / کار برای مدت طولانی بدون دستیابی به نتیجه )
بحث از هر طرف ( هی/ بارها و بارها / پی در پی ) تو دور باطل افتاد / می افتاد.
بحث و یا صحبتی که فقط طولانی و بدون نتیجه است و هیچ کاری از پیش نمیبره
We just went round in circles for hours , she made her own decision finally.
ما فقط ساعت ها بحث بینتیجه داشتیم ، اون در اخر تصمیم خودشو گرفت
ما فقط ساعت ها بحث بینتیجه داشتیم ، اون در اخر تصمیم خودشو گرفت
بحث دَوری کردن، بحث و گفت و گویی مفصلی که مجدد به نقطه شروع می رسد.
بحث بیهوده با کسی کردن
در بحث و مذاکره به جایی نرسیدن
در جا زدن
بحث بی فایده درباره چیزی کردن یا کار بیهوده انجام دادن
دور باطل زدن
برداشت من یعنی ( یه اصطلاح که داریم میگیم دوباره رسیدن سر نقطه ی اول یا سر خونه ی اولت )
الکی به دور خود گشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)