go kaput

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
خراب شدن / از کار افتادن / نابود شدن / داغون شدن
در زبان محاوره ای: از کار افتاد، ترکید، پاشید، رفت رو هوا، فنا شد
🔸 تعریف ها:
1. ( فنی – مکانیکی ) : وقتی دستگاه یا وسیله ای دیگه کار نمی کنه مثال: The washing machine went kaput last night. ماشین لباسشویی دیشب خراب شد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. ( احساسی – استعاری ) : وقتی رابطه، امید، یا برنامه ای به طور ناگهانی از بین می ره مثال: After the argument, their friendship went kaput. بعد از دعوا، دوستی شون نابود شد.
3. ( اقتصادی – تجاری ) : وقتی شرکت یا پروژه ای ورشکست یا متوقف می شه مثال: The startup went kaput after losing its funding. استارت آپ بعد از از دست دادن سرمایه اش ورشکست شد.
🔸 مترادف ها:
break down – crash – fail – collapse – bust – conk out