gnawing

/ˈnɒɪŋ//ˈnɔːɪŋ/

احساس درد دائم، زجرپایا، جونده، قراضه، مالش درشکم یاروده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: gnawingly (adv.)
• : تعریف: (often pl.) a dull and persistent pain; pang.

- gnawings of homesickness
[ترجمه گوگل] نیش دلتنگی
[ترجمه ترگمان] دل تنگی برای خانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a gnawing pain in my toe
دردی دائم در انگشت پایم

2. waves gnawing away at the cliffs
امواجی که صخره ها را می فرساید

3. a dog gnawing a bone
سگی که استخوان در دهان می جود

4. anxiety is gnawing him (from within)
اضطراب او را از درون می خورد.

5. The wolf has been gnawing away on the bone.
[ترجمه گوگل]گرگ استخوان را می خورد
[ترجمه ترگمان]گرگ در حال جویدن استخوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The rats was gnawing at the box.
[ترجمه گوگل]موش ها جعبه را می جویدند
[ترجمه ترگمان]موش ها در حال جویدن جعبه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The dog was gnawing at a bone.
[ترجمه گوگل]سگ داشت استخوانی را می جوید
[ترجمه ترگمان]سگ داشت به یک استخوان چنگ می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The farmer's dog has been gnawing away on a bone under the table.
[ترجمه گوگل]سگ کشاورز استخوان زیر میز را می جوید
[ترجمه ترگمان]سگ دهقان روی یک استخوان زیر میز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was afflicted always with a gnawing restlessness.
[ترجمه گوگل]او همیشه گرفتار یک بیقراری خفن کننده بود
[ترجمه ترگمان]همیشه ناراحت بود و بی قراری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Doubt was gnawing away at her confidence.
[ترجمه گوگل]شک اعتماد به نفس او را از بین برده بود
[ترجمه ترگمان]شک داشت که به او اعتماد داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Something was gnawing at the back of his mind.
[ترجمه گوگل]چیزی پشت سرش را می خورد
[ترجمه ترگمان]چیزی در ذهن او جویدن پیدا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sorrow is gnawing at her heart.
[ترجمه گوگل]غم دلش را می زند
[ترجمه ترگمان]اندوه به قلبش چنگ می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Doubts were already gnawing away at the back of his mind.
[ترجمه Sheyi] تردیدی که در پشت ذهن اون وجود داشت وجودشو میخورد
|
[ترجمه گوگل]تردیدها از قبل در پس ذهنش فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]تردید پیش از آن بود که ذهن او را gnawing
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The feeling that I've forgotten something has been gnawing at me all day.
[ترجمه گوگل]این احساس که چیزی را فراموش کرده ام تمام روز مرا می آزارد
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که تمام روز چیزی را فراموش کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Fear and anxiety were gnawing her.
[ترجمه گوگل]ترس و اضطراب او را می بلعد
[ترجمه ترگمان]ترس و اضطراب او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• constant chewing, eating away; corrosion; dull persistent pain (especially in the stomach)
constantly chewing; corroding; persistently painful or troublesome

پیشنهاد کاربران

بی امان
مِک زدن - جویدن
Gnawing on licorice root = مِک زدن یا جویدن ریشه شیرین بَیان
دیکشنری هزاره: ( اضطراب، درد و . . . ) عذاب آور، آزار دهنده، جانکاه

بپرس