glum

/ˈɡləm//ɡlʌm/

معنی: اوقات تلخ، رنجیده، افسرده، کدر، ملول، عبوس
معانی دیگر: غمگین، محزون، دلخور، ترشرو، دژم، دژکام، اوقات تل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: glummer, glummest
مشتقات: glumly (adv.), glumness (n.)
(1) تعریف: in low spirits; sad, sullen, or gloomy.
متضاد: cheerful
مشابه: despondent, dour, gloomy, unhappy

(2) تعریف: showing sadness or gloominess.
مشابه: dour, moody, pensive

- a glum remark
[ترجمه گوگل] یک اظهارنظر غم انگیز
[ترجمه ترگمان] یک جمله تلخ،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a glum countenance
قیافه ای درهم

2. She was very glum and was obviously missing her children.
[ترجمه گوگل]او بسیار عبوس بود و آشکارا دلش برای فرزندانش تنگ شده بود
[ترجمه ترگمان]او خیلی ناراحت بود و ظاهرا بچه هایش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. After dinner, Kate lapsed into a glum silence .
[ترجمه گوگل]بعد از شام، کیت در سکوت غم انگیزی فرو رفت
[ترجمه ترگمان]پس از شام، کیت ساکت شد و به سکوت ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She laughed at his glum face.
[ترجمه گوگل]او به چهره عبوس او خندید
[ترجمه ترگمان]به صورت عبوس او خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a charming mixture of glum and glee.
[ترجمه گوگل]او ترکیبی جذاب از غم و شادی بود
[ترجمه ترگمان]او مخلوطی از glum و کلوپ شادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Why do you look so glum?
[ترجمه گوگل]چرا انقدر غمگین به نظر میای؟
[ترجمه ترگمان]چرا این قدر گرفته ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's very glum about the company's prospects.
[ترجمه گوگل]او در مورد چشم انداز شرکت بسیار ناراحت است
[ترجمه ترگمان]او در مورد آینده شرکت خیلی ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why are you so glum?
[ترجمه گوگل]چرا انقدر دلتنگی؟
[ترجمه ترگمان]چرا این قدر گرفته ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The players sat there with glum looks on their faces.
[ترجمه گوگل]بازیکنان با چهره های غمگین آنجا نشستند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان با قیافه عبوس روی صورتشان نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They live in one glum little room.
[ترجمه گوگل]آنها در یک اتاق کوچک و غمگین زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک اتاق تنگ و عبوس زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wore a glum expression when I came for him that morning.
[ترجمه گوگل]آن روز صبح که به دنبالش آمدم، حالتی عبوس به تن داشت
[ترجمه ترگمان]آن روز صبح، هنگامی که به دنبالش آمدم، قیافه افسرده ای به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The glum history of the heath lien gives reason to fear that these related forms may follow it into oblivion.
[ترجمه گوگل]تاریخچه ناگوار حق حبس باعث ترس از این ترس می شود که این اشکال مرتبط ممکن است به فراموشی سپرده شوند
[ترجمه ترگمان]تاریخ تلخ دوران حبس heath دلیلی برای ترس از این است که این فرم های مرتبط ممکن است از آن به فراموشی سپرده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ball maintains the prerequisite glum visage, but he's clearly happy standing behind his bank of electronic equipment.
[ترجمه گوگل]بال ظاهر گلوم پیش نیاز را حفظ می کند، اما او به وضوح از ایستادن پشت بانک تجهیزات الکترونیکی خود خوشحال است
[ترجمه ترگمان]بال یک چهره افسرده ای prerequisite را نگه می دارد، اما او به وضوح از پشت سر گذاشتن تجهیزات الکترونیکی خود خوشحال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The glum symptoms range from junk-bond distress to the destruction of wealth caused by falling property values and the thrifts debacle.
[ترجمه گوگل]نشانه‌های ناخوشایند از ناراحتی ناشی از اوراق قرضه تا نابودی ثروت ناشی از سقوط ارزش دارایی‌ها و خرابی‌های صرفه‌جویی متغیر است
[ترجمه ترگمان]علایم افسردگی ناشی از پریشانی و اندوه ناشی از پیوند junk به تخریب ثروت ناشی از سقوط ارزش های ملکی و افتضاح thrifts است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Indeed, he had seemed quite glum.
[ترجمه گوگل]در واقع، او کاملاً عبوس به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در واقع، او کاملا عبوس به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اوقات تلخ (صفت)
angry, indignant, glum, stuffy

رنجیده (صفت)
angry, indignant, glum, sulky, fed-up

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

کدر (صفت)
opaque, glum, turbid, canescent, low-spirited

ملول (صفت)
depressed, glum, dejected, heartsick, chapfallen, lonesome

عبوس (صفت)
moody, morose, sullen, stern, glum, sulky, grim, forbidding, ill-humored, cheerless, farouche, ill-humoured, ill-natured, saturnine, louring, surly

انگلیسی به انگلیسی

• gloomy, downcast; despondent, depressed
someone who is glum is sad and quiet, because someone or something has disappointed them.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : glumness
✅️ صفت ( adjective ) : glum
✅️ قید ( adverb ) : glumly
Glum رنجیده دلخور
گرفته
دلخور
مغبون
تسئب، مسمئرخلی ( به ترکی )
?Who's that glum - looking fellow by the stove
پکر، دلگیر، افسرده، بی حوصله، کسل، کدر
گرفته ، افسرده

بپرس