gluey

/ˈɡluːɪ//ˈɡluːɪ/

معنی: چسبی
معانی دیگر: چسب زده، دارای چسب، سریشی، چسبناک، چسبان، چسب مانند، سریشمی، چسب دار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gluier, gluiest
مشتقات: glueyness (n.)
(1) تعریف: like glue; sticky.
مشابه: adhesive, sticky, tacky, tenacious

(2) تعریف: full of or covered with glue.

جمله های نمونه

1. don't touch my dress with your gluey hands!
با دستان چسبناک به لباسم دست نزن !

2. You'd better wash those gluey hands of yours.
[ترجمه گوگل]بهتر است آن دست های چسبی خود را بشویید
[ترجمه ترگمان]بهتره دست چسبناک خودت رو بشوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Its long cranium jutting forward, fangs dripping gluey saliva.
[ترجمه گوگل]جمجمه بلند آن به سمت جلو بیرون زده است و دندان های نیش بزاق چسبناک آن را می چکد
[ترجمه ترگمان]کاسه سر بلند و fangs و بزاق دهانش چکه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His shoes made a kind of sick, gluey sound in the perfectly mowed grass.
[ترجمه گوگل]کفش‌هایش نوعی صدای مریض و چسبناک در علف‌های کاملاً کنده شده ایجاد می‌کرد
[ترجمه ترگمان]کفش های او به صورت چسبناک و چسبناک در علف های بلند قد برافراشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Speciality: Product structure: insulated gluey shell 、 coppery terminal 、 pin qty etc.
[ترجمه گوگل]تخصص: ساختار محصول: پوسته چسب عایق، ترمینال مسی، تعداد پین و غیره
[ترجمه ترگمان]Speciality: ساختار محصول: صدفی insulated، پایانه مسی، pin qty و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Gluey material added to paper to create a smooth writing surface to make to ink.
[ترجمه گوگل]مواد چسبنده به کاغذ اضافه می شود تا سطح نوشتاری صافی ایجاد کند تا جوهر ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]مواد gluey به کاغذ اضافه می شوند تا یک سطح نوشتاری صاف برای ایجاد جوهر ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I watched the others to see how to scoop up the gluey mush with my hand.
[ترجمه گوگل]من بقیه را تماشا کردم تا ببینم چگونه با دستم ماش چسب را جمع کنم
[ترجمه ترگمان]به بقیه نگاه کردم تا ببینند که چطور با دست من خمیر چسبناک را پر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And now the night conjured up from the waters a gluey fog.
[ترجمه گوگل]و حالا شب از آب ها مه چسبناکی را تداعی می کند
[ترجمه ترگمان]و اکنون شب، مه چسبناک از آب بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Add water, salt, sugar and light soy sauce to the minced pork and stir until gluey.
[ترجمه گوگل]آب، نمک، شکر و سس سویا سبک را به گوشت چرخ کرده اضافه کنید و هم بزنید تا چسبناک شود
[ترجمه ترگمان]آب، نمک، شکر و سس سویا را به گوشت چرخ کرده سرخ شده اضافه کنید و تا بجوشانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Purpose : To investigate the technique of managing anterier vitreous by high gluey Healon.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی تکنیک مدیریت زجاجیه قدامی توسط هیلون با چسب بالا
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی روش مدیریت anterier vitreous به وسیله gluey high
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Or for risotto, you must have hot stock or you slow the cooking down too much and end up with gluey rice.
[ترجمه گوگل]یا برای ریزوتو باید آب داغ داشته باشید یا سرعت پخت را خیلی کم می‌کنید و در نهایت برنج چسبناک می‌خورید
[ترجمه ترگمان]یا برای برنج ایتالیایی، شما باید سهام گرمی داشته باشید یا در آشپزی خیلی آهسته آشپزی کنید و با برنج چسبناک سر و کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shell and mince shrimps and stir with chopsticks in one direction until gluey.
[ترجمه گوگل]میگوها را پوست گرفته و چرخ کرده و با چاپستیک در یک جهت هم بزنید تا چسبناک شود
[ترجمه ترگمان]شل و میگو با چوب غذاخوری در یک جهت تا رسیدن چسبناک به جنب و جوش افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Marinate the minced pork with all the seasonings, then stir the mixture clockwise until gluey.
[ترجمه گوگل]گوشت خوک چرخ شده را با تمام چاشنی ها مرینیت کنید، سپس مخلوط را در جهت عقربه های ساعت هم بزنید تا چسبناک شود
[ترجمه ترگمان]گوشت له شده را با تمام این چاشنی خرد کنید و سپس مخلوط را در جهت عقربه های ساعت بچرخانید تا چسبناک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many of the world's 675-plus carnivorous species set passive traps. A bun-size butterwort bristles with gluey hairs that ensnare insects until digestive juices do their work.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیش از 675 گونه گوشتخوار جهان تله های غیرفعال می گذارند موی کره کره ای به اندازه نان با موهای چسبناک است که حشرات را تا زمانی که شیره های گوارشی کار خود را انجام دهند به دام می اندازند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ۶۷۵ - به علاوه گونه های گوشت خوار، تله های منفعل ایجاد می کنند موهای چسبناک و چسبناک که حشرات را به دام می اندازد تا وقتی که آنزیم های گوارشی کار خود را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چسبی (صفت)
gluey

انگلیسی به انگلیسی

• sticky, resembling glue
gluey means very sticky.

پیشنهاد کاربران

بپرس