glow

/ˈɡloʊ//ɡləʊ/

معنی: گرمی، تابش، تاب، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، در تب و تاب بودن، تابیدن، بر افروختن
معانی دیگر: در اثر گرما نور دادن (مثل سیمهای بخاری برقی یا لامپ الکتریکی)، (بدون شعله) نور دادن، (در مورد انسان ها) سرخ شدن، تابناک شدن، برافروخته شدن، نور (در اثر گرما)، فروز، درخشش، تابناکی، سرخی و طراوت پوست انسان، تب و تاب، سوز و گداز، نگاه سوزان، گرما دادن، برافروختگی، محبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: light given off by something very hot but flameless, or light that appears to be given off in this way.
مترادف: gleam, incandescence, shine
مشابه: glimmer, luster, phosphorescence, radiance, radiation, shimmer

- The fire had died down, and I could just make out the man's face in the glow of the embers.
[ترجمه گوگل] آتش خاموش شده بود و من فقط توانستم چهره مرد را در درخشش اخگرها تشخیص دهم
[ترجمه ترگمان] آتش فروکش کرده بود و من می توانستم چهره آن مرد را در درخشش خاکستر گرم کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We went walking in the glow of the moon on that warm night.
[ترجمه گوگل] ما در آن شب گرم در درخشش ماه قدم زدیم
[ترجمه ترگمان] در آن شب گرم، در روشنایی ماه قدم زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: brightness or brilliance of color, esp. redness.
مترادف: brightness, brilliance, vividness
مشابه: blaze, burnish, intensity, luster, radiance, resplendence, splendor

- The glow of the clouds made a beautiful sunset.
[ترجمه گوگل] درخشش ابرها غروب زیبایی را رقم زد
[ترجمه ترگمان] درخشش ابرها غروب زیبایی به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the sensation or appearance of warmth and color on the body and face, as after hard work or exercise.
مترادف: bloom, flush
متضاد: pallor
مشابه: blush, brightness, color, radiance

- The glow of her face told us she'd been working hard out in the garden.
[ترجمه گوگل] درخشش صورتش به ما می گفت که در باغ سخت کار می کرده است
[ترجمه ترگمان] درخشش صورتش به ما گفت که در باغ سخت کار می کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: glows, glowing, glowed
(1) تعریف: to shine with bright light, as something very hot but flameless.
مترادف: shine
مشابه: blaze, flame, glimmer, incandesce, radiate

- The coals glowed in the fireplace.
[ترجمه گوگل] زغال ها در شومینه می درخشیدند
[ترجمه ترگمان] زغال سنگ در شومینه برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to exhibit a bright, usu. reddish color.
مترادف: flame, flush, redden
مشابه: blaze, blush, brighten, color, mantle

- After sledding, the children's cheeks glowed.
[ترجمه Aydin Jz] پس از سورتمه سواری, گونه های بچه ها سرخ شده بود
|
[ترجمه گوگل] پس از سورتمه زدن، گونه های بچه ها درخشید
[ترجمه ترگمان] پس از سورتمه سواری گونه های بچه ها می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be or appear to be filled with strong positive feeling; be radiant.
مترادف: radiate
مشابه: quicken, thrill

- He raced in holding the letter and glowed with excitement.
[ترجمه گوگل] او در دست گرفتن نامه دوید و از هیجان می درخشید
[ترجمه ترگمان] با سرعت نامه را در دست گرفت و با هیجان می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the glow of her cheeks
سرخی و طراوت گونه های او

2. a horizontal glow
درخششی در کنار آسمان

3. The rising sun casts a golden glow over the fields.
[ترجمه گوگل]طلوع خورشید درخششی طلایی بر مزارع می افکند
[ترجمه ترگمان]خورشید طلوع می کند نور طلایی بر روی دشت ها می تابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He felt a glow of pride as people stopped to admire his garden.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مردم برای تحسین باغ او توقف کردند، او احساس غرور کرد
[ترجمه ترگمان]زمانی که مردم می ایستادند تا باغ او را تحسین کنند، احساس غرور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. May the bright and festive glow of New Year candle warm the days all the year through. Hoping you will have a wonderful time enjoying New Year that is happy in every way.
[ترجمه گوگل]باشد که درخشش روشن و جشن شمع سال نو، روزها را در تمام طول سال گرم کند به امید اینکه لحظات خوبی را با لذت بردن از سال نو که از هر نظر شادی آور است داشته باشید
[ترجمه ترگمان]ماه مه درخشش نور و شادی شمع سال نو، روزه ای سراسر سال را گرم می کند به امید این که شما زمان فوق العاده ای برای لذت بردن از سال نو داشته باشید که از هر لحاظ خوشحال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. May the glow of Christmas candle fill your heart with peace and pleasure and make your New Year bright. Have a love filled Christmas and New Year!
[ترجمه گوگل]باشد که درخشش شمع کریسمس قلب شما را پر از آرامش و لذت کند و سال نو شما را روشن کند کریسمس و سال نوی پر از عشق داشته باشید!
[ترجمه ترگمان]ماه مه نور شمع کریسمس قلب شما را با آرامش و لذت پر می کند و سال نو را روشن می سازد عاشق کریسمس و سال نو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The room was dimly illuminated by the soft glow of his bedside lamp.
[ترجمه گوگل]اتاق با درخشش ملایم چراغ کنار تختش روشن شده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق به طرزی مبهم نور ملایم چراغ تختش را روشن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had a healthy glow in her cheeks.
[ترجمه گوگل]او درخشش سالمی در گونه هایش داشت
[ترجمه ترگمان]گونه هایش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The lamplight gave a cosy glow to the room.
[ترجمه گوگل]نور لامپ درخششی دنج به اتاق می داد
[ترجمه ترگمان]نور چراغ اتاق را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fire cast a ruddy glow over the room.
[ترجمه گوگل]آتش درخششی سرخ رنگ در اتاق پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]آتش بخاری اتاق را روشن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. May the bright and festive glow of Christmas candle warm the days all the year through. Hoping you will have a wonderful time enjoying Christmas Day and wishing you a New Year that is happy in every way.
[ترجمه گوگل]باشد که درخشش روشن و جشن شمع کریسمس در تمام طول سال روزها را گرم کند به امید اینکه اوقات خوبی را با لذت بردن از روز کریسمس سپری کنید و سال نوی را برای شما آرزو می کنم که از هر نظر شاد باشد
[ترجمه ترگمان]مه روشن و جشن شمع کریسمس در تمام طول سال تمام طول سال را گرم می کند به امید این که زمان فوق العاده ای برای لذت بردن از روز کریسمس داشته باشید و برای شما یک سال نو را آرزو کنید که از هر لحاظ خوشحال باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sun was now just a pink glow in the evening sky.
[ترجمه گوگل]خورشید اکنون فقط یک درخشش صورتی در آسمان عصر بود
[ترجمه ترگمان]خورشید در آسمان شب می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The setting sun cast an orange glow over the mountains.
[ترجمه گوگل]غروب خورشید درخششی نارنجی بر کوه ها انداخت
[ترجمه ترگمان]خورشید غروب کرده بود و نور نارنجی روی کوه ها می تابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The glow went out of his voice.
[ترجمه گوگل]درخشش از صدایش خارج شد
[ترجمه ترگمان]نور از صدا خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The moisturiser gave my face a healthy glow that lasted all day.
[ترجمه گوگل]مرطوب کننده به صورتم درخشندگی سالمی داد که تمام روز ماندگار بود
[ترجمه ترگمان]خورشید صورتم را روشن کرد که تمام روز را به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

تابش (اسم)
light, brilliance, flame, glow, shine, sheen, irradiance, radiation, irradiancy, effulgence, glint, glitter, coruscation

تاب (اسم)
swing, sway, glow, tolerance, patience, twist, insinuation, kink

تاب امدن (فعل)
glow, incandesce

قرمز شدن (فعل)
glow, redden

مشتعل بودن (فعل)
glow

نگاه سوزان کردن (فعل)
glow

در تب و تاب بودن (فعل)
glow

تابیدن (فعل)
glow, radiate, fold, shine, eradiate, twist, coruscate, sun, glint, glitter

بر افروختن (فعل)
fire, glow, kindle, inflame, enflame, overheat, enkindle, ignify, provoke, relume

تخصصی

[برق و الکترونیک] ملتهب، نورانی

انگلیسی به انگلیسی

• radiance, gleam; redness; feeling or appearance of warmth, blush (from exercise, etc.)
gleam; radiate; shine; blush, redden, turn red or pink; be filled with a strong emotion (i.e. joy, pride, anger, etc.)
a glow is a dull, steady light.
a glow on someone's face is the pink colour that it has when they are excited or when they have done some exercise.
a glow is also a strong feeling of pleasure or satisfaction.
if something glows, it produces a dull, steady light or looks bright by reflecting light.
if someone glows or if their face glows, their face is pink as a result of excitement or physical exercise.
see also glowing.

پیشنهاد کاربران

نورانی
شعاع نورانی
Glow=shine
glow: تابیدن، درخشیدن
A strong plaesant feeling
برافروختن و سرخ شدن
That is where my glow is
این همونجاییه که من می خوام
فروغ - تابناکی - تابانی
یک احساس خوب و خوشحالی داشتن.
سرخی و سفیدی صورت ( نشانه خوش و سلامت بودن )
درخشش ، نورانی
درخشش🌟
گل انداختن ( صورت )
که میتونه بر اثر خجالت یا گرما یا هر چیز دیگه ای اتفاق بیوفته
درخشیدن

Radiate
تلألو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس