gloomy

/ˈɡluːmi//ˈɡluːmi/

معنی: ترشرو، تاریک، تیره، غم افزا، افسرده، پکر، تاریکی افسرده کننده
معانی دیگر: نیمه تاریک، گرفته، ابری و کم نور، محزون، دلخور، با جبین درهم، دژم، حزن آور، غمگین کننده، دلگیر، پر اندوه، نژند، غم فزا، سوت و کور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: gloomier, gloomiest
مشتقات: gloomily (adv.), gloominess (n.)
(1) تعریف: dim or dark; dreary or dismal.
مترادف: dark, dim, dismal, dreary
متضاد: brilliant, cheerful
مشابه: black, dusky, melancholy, moody, murky, pitch-black, shaded, shadowy, somber, sullen, sunless

- The prisoner was led into a gloomy, windowless cell.
[ترجمه گوگل] زندانی را به سلولی تاریک و بدون پنجره هدایت کردند
[ترجمه ترگمان] زندانی به سلول تاریک و بدون پنجره وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sky was gloomy on the morning of the wedding, but it brightened up in time for the reception.
[ترجمه گوگل] صبح روز عروسی آسمان تاریک بود، اما به موقع برای پذیرایی روشن شد
[ترجمه ترگمان] صبح روز عروسی هوا تاریک بود، اما موقع پذیرایی روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exhibiting or filled with gloom; sad; melancholy.
مترادف: cheerless, glum, melancholy, morose, sad, somber
متضاد: cheerful, ebullient, exuberant, jovial, merry, radiant, sanguine, sunny
مشابه: blue, clammy, depressed, despondent, dispirited, doleful, downcast, grim, heavy-hearted, lugubrious, morbid, mournful, pensive, sunless, unhappy

- The gloomy expression on his face told us he'd received another rejection from the publishers.
[ترجمه گوگل] حالت غم‌انگیز صورتش به ما می‌گفت که او دوباره از سوی ناشران رد شده است
[ترجمه ترگمان] حالت عبوس چهره اش به ما گفت که پس از رد شدن دیگر از ناشران، نامه دیگری دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: causing gloom; dismal; pessimistic; depressing.
مترادف: black, depressing, dismal, melancholy
مشابه: bleak, cheerless, dark, depressing, disconsolate, doleful, dreary, funereal, lugubrious, mournful, pessimistic, sunless

- The weather report included a gloomy forecast for the week.
[ترجمه گوگل] گزارش هواشناسی شامل یک پیش بینی تاریک برای هفته بود
[ترجمه ترگمان] گزارش هواشناسی حاکی از یک پیش بینی غم انگیز برای این هفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The governor gave a gloomy speech on the economy.
[ترجمه گوگل] استاندار در مورد اقتصاد سخنرانی غم انگیزی داشت
[ترجمه ترگمان] فرماندار یک سخنرانی غم انگیز در مورد اقتصاد ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gloomy predictions
پیش گویی های نومید کننده

2. gloomy weather
هوای گرفته (و حزن انگیز)

3. a gloomy room
اتاق دلگیر

4. the gloomy truth has sunk in that freedom will not come so soon
این واقعیت غم افزا در مغزها جایگزین شده است که آزادی به این زودی ها به دست نخواهد آمد.

5. he felt gloomy after the funeral
پس از مراسم ختم احساس حزن کرد.

6. he entered the room with a gloomy countenance
با قیافه ای درهم وارد اتاق شد.

7. I felt a gloomy foreboding that something was going to go wrong.
[ترجمه گوگل]پیش بینی غم انگیزی داشتم مبنی بر اینکه چیزی قرار است اشتباه پیش برود
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که چیزی اشتباه پیش خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The gloomy weather shows no sign of improving.
[ترجمه گوگل]هوای تاریک نشانی از بهبود ندارد
[ترجمه ترگمان]هوای تیره نشانه ای از بهبود نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Daniel seems very morose and gloomy.
[ترجمه گوگل]دنیل خیلی گیج و غمگین به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] دنیل \"خیلی عبوس و افسرده به نظر میرسه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm haunted with gloomy thoughts and sad memories.
[ترجمه گوگل]من درگیر افکار غم انگیز و خاطرات غم انگیز هستم
[ترجمه ترگمان]افکار تیره و خاطرات غم انگیزی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You must rid yourself of this gloomy mood.
[ترجمه گوگل]شما باید خود را از شر این روحیه ی غم انگیز خلاص کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید خودت را از این حالت افسرده خلاص کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Inside it's gloomy after all that sunshine.
[ترجمه گوگل]بعد از آن همه آفتاب، درونش تاریک است
[ترجمه ترگمان]درون آن بعد از این همه نور خورشید تیره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now, don't start to get gloomy.
[ترجمه گوگل]حالا، شروع به غمگین شدن نکنید
[ترجمه ترگمان]حالا، ناراحت نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Margaret Atwood's novel depicts a gloomy, futuristic America.
[ترجمه گوگل]رمان مارگارت اتوود آمریکای غم انگیز و آینده نگر را به تصویر می کشد
[ترجمه ترگمان]رمان مارگارت اتوود یک آمریکای آینده گرا را به تصویر می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The report paints a gloomy picture of the economy.
[ترجمه گوگل]این گزارش تصویری تاریک از اقتصاد ترسیم می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش تصویری تیره از اقتصاد را رنگ می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I was reading a gloomy economic prognosis in the paper this morning.
[ترجمه گوگل]امروز صبح داشتم یک پیش بینی اقتصادی غم انگیز را در روزنامه می خواندم
[ترجمه ترگمان]امروز صبح داشتم یک پیش بینی اقتصادی غم انگیزی را در روزنامه می خواندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Miller is gloomy about the fate of the serious playwright in America.
[ترجمه گوگل]میلر از سرنوشت نمایشنامه نویس جدی در آمریکا ناراحت است
[ترجمه ترگمان]میلر در مورد سرنوشت نمایش نامه نویس جدی در آمریکا ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The committee's view was in fact far from gloomy.
[ترجمه گوگل]دیدگاه کمیته در واقع به دور از غم و اندوه بود
[ترجمه ترگمان]در واقع نظر کمیته در واقع بسیار دور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The future looks rather gloomy, but we live in hope.
[ترجمه گوگل]آینده نسبتاً تاریک به نظر می رسد، اما ما به امید زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]آینده نسبتا تیره به نظر می رسد، اما ما در امید زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

غم افزا (صفت)
gloomy, oppressive, bleak, depressive

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

پکر (صفت)
gloomy, pensive, despondent

تاریکی افسرده کننده (صفت)
gloomy

انگلیسی به انگلیسی

• sad, depressing, melancholy; dark, dim
something that is gloomy is dark and rather depressing.
if someone is gloomy, they are unhappy and have a feeling of hopelessness.
if a situation is gloomy, it does not give you much hope of success or happiness.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Sad
🔘 Unhappy
🔘 Sorrowful
🔘 Melancholic
🔘 Despondent
🔘 Miserable
🔘 Gloomy
🔘 Downcast
🔘 Dejected
✅ Definition:
👉 Feeling or showing unhappiness or sadness.
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: نَژَند

⚫ نگارش به خط لاتین: Nazhand

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

یعنی صدای ناجی
صدای ناجی
تاریک، کم نور
مایوس کننده
افسرده حال
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : gloom / gloominess
✅️ صفت ( adjective ) : gloomy
✅️ قید ( adverb ) : gloomily
غم انگیز
محزون
منحوس
مُکدر
پکر
گرفته
خفه
عبوس
دلگیر
افسردگی آور
ناامیدکننده
دلسردکننده
ملالت انگیز
پریشان کننده
دلتنگ کننده
تاثربرانگیز
متاثر
افسرده و مغموم
...
[مشاهده متن کامل]

نژند
ناراحت کننده
اندوهناک
اندوهگین
غمناک
افسرده و ملول
کرخت کننده
کسل کننده
ملال آور

ابری وتاریک
غمناک و تیره، محزون
gloomy sunday ترانه ای مجارستانی که خیلی ها در سال انتشار این اهنگ باهاش خودکشی کردن و بعد از آن استفاده از این موزیک توسط دولت مجارستان ممنوع شد!همینطور به زبان های دیگه هم بازخوانی شده
Gloomy sunday🥺
غمگین
My little nephew was very gloomy because his best friend had moved away permanently
برادرزادة کوچکم خیلی غمگین بود چون بهترین دوستش برای همیشه نقل مکان کرده بود ( رفته بود ) 🏁

تیره و تار
اندوهگین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس