صفت ( adjective )
حالات: gloomier, gloomiest
مشتقات: gloomily (adv.), gloominess (n.)
حالات: gloomier, gloomiest
مشتقات: gloomily (adv.), gloominess (n.)
• (1) تعریف: dim or dark; dreary or dismal.
• مترادف: dark, dim, dismal, dreary
• متضاد: brilliant, cheerful
• مشابه: black, dusky, melancholy, moody, murky, pitch-black, shaded, shadowy, somber, sullen, sunless
• مترادف: dark, dim, dismal, dreary
• متضاد: brilliant, cheerful
• مشابه: black, dusky, melancholy, moody, murky, pitch-black, shaded, shadowy, somber, sullen, sunless
- The prisoner was led into a gloomy, windowless cell.
[ترجمه گوگل] زندانی را به سلولی تاریک و بدون پنجره هدایت کردند
[ترجمه ترگمان] زندانی به سلول تاریک و بدون پنجره وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانی به سلول تاریک و بدون پنجره وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sky was gloomy on the morning of the wedding, but it brightened up in time for the reception.
[ترجمه گوگل] صبح روز عروسی آسمان تاریک بود، اما به موقع برای پذیرایی روشن شد
[ترجمه ترگمان] صبح روز عروسی هوا تاریک بود، اما موقع پذیرایی روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صبح روز عروسی هوا تاریک بود، اما موقع پذیرایی روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: exhibiting or filled with gloom; sad; melancholy.
• مترادف: cheerless, glum, melancholy, morose, sad, somber
• متضاد: cheerful, ebullient, exuberant, jovial, merry, radiant, sanguine, sunny
• مشابه: blue, clammy, depressed, despondent, dispirited, doleful, downcast, grim, heavy-hearted, lugubrious, morbid, mournful, pensive, sunless, unhappy
• مترادف: cheerless, glum, melancholy, morose, sad, somber
• متضاد: cheerful, ebullient, exuberant, jovial, merry, radiant, sanguine, sunny
• مشابه: blue, clammy, depressed, despondent, dispirited, doleful, downcast, grim, heavy-hearted, lugubrious, morbid, mournful, pensive, sunless, unhappy
- The gloomy expression on his face told us he'd received another rejection from the publishers.
[ترجمه گوگل] حالت غمانگیز صورتش به ما میگفت که او دوباره از سوی ناشران رد شده است
[ترجمه ترگمان] حالت عبوس چهره اش به ما گفت که پس از رد شدن دیگر از ناشران، نامه دیگری دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالت عبوس چهره اش به ما گفت که پس از رد شدن دیگر از ناشران، نامه دیگری دریافت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: causing gloom; dismal; pessimistic; depressing.
• مترادف: black, depressing, dismal, melancholy
• مشابه: bleak, cheerless, dark, depressing, disconsolate, doleful, dreary, funereal, lugubrious, mournful, pessimistic, sunless
• مترادف: black, depressing, dismal, melancholy
• مشابه: bleak, cheerless, dark, depressing, disconsolate, doleful, dreary, funereal, lugubrious, mournful, pessimistic, sunless
- The weather report included a gloomy forecast for the week.
[ترجمه گوگل] گزارش هواشناسی شامل یک پیش بینی تاریک برای هفته بود
[ترجمه ترگمان] گزارش هواشناسی حاکی از یک پیش بینی غم انگیز برای این هفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گزارش هواشناسی حاکی از یک پیش بینی غم انگیز برای این هفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The governor gave a gloomy speech on the economy.
[ترجمه گوگل] استاندار در مورد اقتصاد سخنرانی غم انگیزی داشت
[ترجمه ترگمان] فرماندار یک سخنرانی غم انگیز در مورد اقتصاد ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فرماندار یک سخنرانی غم انگیز در مورد اقتصاد ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید