glochidiate


معنی: خار دار، خاری، نوک تیز، دارای مو
معانی دیگر: glochidial گ

مترادف ها

خاردار (صفت)
picked, acanthaceous, hispid, barbed, setaceous, thorny, horrent, acanthoid, glochidiate, barbate, thistly

خاری (صفت)
acanthoid, glochidiate

نوک تیز (صفت)
picked, sharp, glochidiate, acuminate, taper, lanceolate, horned, subulate, acute, peaked, pungent, ogival

دارای مو (صفت)
glochidiate

پیشنهاد کاربران

glochidiate ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: خارلنگری
تعریف: ویژگی سطحی با خار یا ریش های قلاب مانند دسته ای

بپرس