glister

/ˈɡlɪstər//ˈɡlɪstə/

معنی: برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن
معانی دیگر: (قدیمی) رجوع شود به: glisten، glisten درخشیدن

جمله های نمونه

1. All that glisters is not gold.
[ترجمه Fazi] هر گردی گردو نیست
|
[ترجمه گوگل]تمام چیزی که می درخشد طلا نیست
[ترجمه ترگمان]همه این glisters طلا نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Glister Toothpaste with SYLODENT provides optimum abrasiveness for effective stain removal and enamel - safe polishing.
[ترجمه گوگل]خمیر دندان گلایستر با SYLODENT سایندگی مطلوبی را برای از بین بردن موثر لکه و مینای دندان فراهم می کند - پولیش ایمن
[ترجمه ترگمان]glister Toothpaste با SYLODENT، abrasiveness مطلوبی را برای حذف موثر لکه و polishing با مینای مناسب فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Fluoride is one of the ingredients of Glister Multi - Action Fluoride Toothpaste.
[ترجمه گوگل]فلوراید یکی از مواد تشکیل دهنده خمیر دندان فلوراید گلیستر مولتی اکشن می باشد
[ترجمه ترگمان]Fluoride یکی از اجزای of - Action Toothpaste است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What is the SYLODENT? in Glister Fluoride Toothpaste?
[ترجمه گوگل]SYLODENT چیست؟ در خمیر دندان فلوراید گلیستر؟
[ترجمه ترگمان]the چیست؟ خمیر دندون مصنوعی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Two Glister toothbrushes with protective caps, one Glister Fluoride Toothpaste ( Sample size ), and one Travel Pouch.
[ترجمه گوگل]دو مسواک گلیستر با درپوش محافظ، یک خمیر دندان فلوراید گلیستر (اندازه نمونه) و یک کیسه مسافرتی
[ترجمه ترگمان]دو مسواک glister با کلاه های حفاظتی، یکی از glister Fluoride Toothpaste (نمونه نمونه)، و یک pouch سفر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. GLISTER Mouth Refresher Spray - refreshing mint and anise flavour that will leave your mouth always fresh.
[ترجمه گوگل]اسپری خوشبو کننده دهان GLISTER - با طعم نعناع و بادیان با طراوت که دهان شما را همیشه شاداب می کند
[ترجمه ترگمان]طعم نعناع و طعم نعناع و anise که دهنت رو همیشه تازه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برق زدن (فعل)
light, wink, ray, luster, flash, coruscate, glisten, glitter, fulgurate, glister, scintillate

درخشیدن (فعل)
lighten, glory, star, ray, shine, sheen, luster, coruscate, glint, glisten, glitter, glister, scintillate, lamp

ساطع شدن (فعل)
glisten, glitter, glister, scintillate

انگلیسی به انگلیسی

• glitter, sparkle; brilliance
(archaic) shine or sparkle brightly; glisten

پیشنهاد کاربران

بپرس