glamor

/ˈɡlæmər//ˈɡlæmə/

معنی: افسون، جادو، دلیری، فریبندگی، زرق و برق
معانی دیگر: glamour طلسم

جمله های نمونه

1. the girls appeared to be under a glamor
چنین به نظر می رسید که دختران طلسم شده اند.

2. Foreign travel has lost its glamor for her.
[ترجمه گوگل]سفرهای خارجی برای او جذابیت خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]مسافرت خارجی ثروت خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even the glamor is now in the global markets.
[ترجمه گوگل]حتی زرق و برق در حال حاضر در بازارهای جهانی است
[ترجمه ترگمان]حتی جنس قاچاق هم اکنون در بازارهای جهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was totally seduced by the glamor of show business.
[ترجمه گوگل]او کاملاً فریفته زرق و برق تجارت نمایشی شده بود
[ترجمه ترگمان]او به نحو کامل فریب کار تجارت را فریب داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Holly was a glamor girl.
[ترجمه گلی افجه] هالی دختری فریبنده بود
|
[ترجمه گوگل]هالی یک دختر پر زرق و برق بود
[ترجمه ترگمان]هالی یک دختر زرق و برق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His performance fully displayed the infinite glamor of Chinese dance.
[ترجمه گلی افجه] اجرای او کاملا افسون بی حد رقص چینی را به نمایش می گذاشت
|
[ترجمه گوگل]اجرای او به طور کامل زرق و برق بی نهایت رقص چینی را به نمایش گذاشت
[ترجمه ترگمان]نمایش او به طور کامل درخشش بی پایان رقص چینی را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The glamor of the East was brought to international prominence by the Russion national school.
[ترجمه گوگل]زرق و برق شرق توسط مدرسه ملی روسیه به شهرت جهانی رسید
[ترجمه ترگمان]شهرت شرق از سوی مدرسه ملی Russion به شهرت بین المللی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What makes television distinctive is its glamor and its reach.
[ترجمه گوگل]چیزی که تلویزیون را متمایز می کند، زرق و برق و گستردگی آن است
[ترجمه ترگمان]چیزی که تلویزیون را متمایز می کند درخشش و رسیدن آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They pay for glamor magazines that are 90 percent ads.
[ترجمه گوگل]آنها برای مجلات پر زرق و برق که 90 درصد تبلیغات هستند پول می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها هزینه مجلاتی را که ۹۰ درصد آگهی های تبلیغاتی دارند می پردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Crystal chandeliers also add a sense of glamor to the room.
[ترجمه گوگل]لوسترهای کریستالی نیز حس زیبایی را به اتاق می بخشند
[ترجمه ترگمان]کریستال chandeliers همچنین یک حس قاچاق به اتاق اضافه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its association with the movie industry has given the place a certain glamor.
[ترجمه گوگل]ارتباط آن با صنعت سینما به این مکان جذابیت خاصی بخشیده است
[ترجمه ترگمان]ارتباط آن با صنعت فیلم، به این مکان یک شی نورانی داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They could see how much they enjoyed actually selling and missed its intellectual challenge and glamor.
[ترجمه گوگل]آنها می‌توانستند ببینند که واقعاً چقدر از فروش لذت می‌برند و چالش فکری و جذابیت آن را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانستند ببینند که چقدر از فروش واقعی لذت می برند و چالش فکری و زندگی فکری آن را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This years Cannes Film Festival, which ended Sunday, brought plenty of glitz ,[sentence dictionary] glamor and Hollywood moments.
[ترجمه گوگل]جشنواره فیلم کن امسال، که یکشنبه به پایان رسید، زرق و برق فراوان، [فرهنگ جملات] زرق و برق و لحظات هالیوود را به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]امسال جشنواره فیلم کن که روز یکشنبه به پایان رسید، درخشندگی و زرق و برق زیادی به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Since she start college, all of a sudden she's miss glamor.
[ترجمه گوگل]از زمانی که او دانشگاه را شروع کرده است، ناگهان دلش برای زرق و برق تنگ شده است
[ترجمه ترگمان]از انجایی که او کالج را شروع کرده، ناگهان دلش برای او تنگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her beauty was never more resplendent than when she cast a parting glamor at the youth.
[ترجمه گوگل]زیبایی او هرگز به اندازه زمانی که زرق و برق جدایی را به جوانی افکنده نبود
[ترجمه ترگمان]زیبایی او هرگز درخشان تر از آن نبود که جمال و جلال جوانی را از هم جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسون (اسم)
bewitchment, fascination, conjuration, spell, charm, enchantment, glamor, incantation, juju

جادو (اسم)
conjuration, weird, talisman, spell, magic, enchantment, glamor, witchery, black magic, incantation, wizard, thaumaturgy, theurgy

دلیری (اسم)
courage, glamor, bravery, valor, spunk, chivalry

فریبندگی (اسم)
fascination, seduction, temptation, charm, glamor, glamour

زرق و برق (اسم)
glamor, luster, splendor, flamboyance, shininess, flamboyancy

انگلیسی به انگلیسی

• attractiveness, magnetism, alluring charm; excitement, adventure; magic, enchantment

پیشنهاد کاربران

Glammed up
Dressed attractively and wearing make up to look more glamorous
She was ( got ) all glammed up for the party
او برای مهمونی خیلی شیک پوش شده بود.
I got ( was ) all glammed up in my little black dress
...
[مشاهده متن کامل]

در لباس سیاه کوچکم حسابی شیک و دلربا شده بودم.
There ll be dozens of glammed up people parading down london s oxford street on the busiest shopping day of the year
کلی آدم اتوکشیده وشیک پوش در شلوغ ترین روز خرید سال قراره در خیابون آکسفورد لندن بیان

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : glamorize
✅️ اسم ( noun ) : glamor / glamorization
✅️ صفت ( adjective ) : glamorous
✅️ قید ( adverb ) : glamorously

بپرس