صفت ( adjective )
مشتقات: glacially (adv.)
مشتقات: glacially (adv.)
• (1) تعریف: of, concerning, coming from, or marked by the presence of glaciers or other large ice masses.
- a glacial era
• (2) تعریف: caused by glaciers or their movement.
- glacial scouring on a rock face
[ترجمه گوگل] آبشستگی یخبندان روی یک صخره
[ترجمه ترگمان] روی سنگی به جست و جو پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روی سنگی به جست و جو پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: exceptionally cold; icy.
• مشابه: arctic, frigid
• مشابه: arctic, frigid
- a glacial night
• (4) تعریف: unfriendly, remote, or indifferent.
• مشابه: frigid
• مشابه: frigid
- His new young girlfriend received a glacial reception from people who had known and loved his recently deceased wife.
[ترجمه گوگل] دوست دختر جوان جدید او با استقبال گرم مردمی روبرو شد که همسر اخیراً درگذشته او را می شناختند و دوست داشتند
[ترجمه ترگمان] دوست دختر جدید او یک پذیرایی یخی از افرادی دریافت کرد که همسرش را می شناختند و دوست داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوست دختر جدید او یک پذیرایی یخی از افرادی دریافت کرد که همسرش را می شناختند و دوست داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: exceptionally slow, like the movement of a glacier.
- The arthritic old man was walking at a glacial pace.
[ترجمه بهنام] ان پیرمرد که ارتوروز داشت به ارامی یک یخ رود راه می رفت.|
[ترجمه رامین] پیرمرد گرفتار آرتروز بسیار بسیار به آهستگی قدم می زد|
[ترجمه گوگل] پیرمرد آرتروز با سرعت یخبندان راه می رفت[ترجمه ترگمان] پیرمرد ورم کرده با سرعتی سرد راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید