... [مشاهده متن کامل]
فاش کردن ناخواسته چیزی درباره خود، مانند یک راز، یک احساس یا یک اطلاعات، اغلب از طریق اعمال یا کلمات؛ ناخواسته معلوم شدن؛ خود را لو دادن؛ پته را به آب دادن؛ خود را گم کردن؛ خود را باختن
سعی کرد بی تفاوت به نظر برسد، اما از طرز نگاه کردن مداومش به در، ناخواسته معلوم شد که منتظر چیزی است.
او در ابتدا انکار کرد که از این ماجرا اطلاعی دارد، اما لحن عصبی اش او را لو داد.
شیلا: چطور با این دختر آشنا شدی - اوا اسمیت؟
جرالد: نمیشناسمش.
شیلا:دیزی رنتون چطور - این دو اسم یک نفر هستند.
جرالد: چرا باید می شناختمش؟
شیلا: اوه، احمق نباش. وقت زیادی نداریم. به محض اینکه اسم دیگه ش ( دیزی رنتون ) رو گفت، خودت رو لو دادی.
* گفتگوی انتخابی: از کتاب # بازرس وارد می شود و نمایشنامه های دیگر، # اثر جی بی پریستلی ( ص ۳۱۹، نسخه پی دی اف )

پته کسی یا چیزی رو روی آب ریختن
1 -
to reveal a secret or information that was meant to be kept confidential
افشای یک راز یا اطلاعاتی که قرار بوده محرمانه بماند
2 -
to escort or accompany someone down the aisle during a wedding ceremony
... [مشاهده متن کامل]
مشایعت یا همراهی کردن شخصی در یک راهرو در طی مراسم عروسی
3 -
to betray or turn against someone, often by providing information or assistance to an opposing party
خیانت یا مخالفت کردن با کسی، اغلب با ارائه اطلاعات یا کمک به طرف مقابل
She accidentally gave away the surprise party by mentioning it to the guest of honor
During the wedding ceremony, the bride's father gave her away to the groom as a symbol of his blessing and support
He felt guilty after giving his friend away to the police, but he knew it was the right thing to do
The spy was afraid of giving away his cover by making a careless mistake
She was worried that her nervousness would give her true feelings away during the job interview
افشای یک راز یا اطلاعاتی که قرار بوده محرمانه بماند
2 -
... [مشاهده متن کامل]
مشایعت یا همراهی کردن شخصی در یک راهرو در طی مراسم عروسی
3 -
خیانت یا مخالفت کردن با کسی، اغلب با ارائه اطلاعات یا کمک به طرف مقابل
هویت کسی را فاش کردن
ول کردن چیزی به حال خودش
بیانگر احساس بودن
She thinks no one knows how much she likes him, but her face when I said he'd be there really gave her away!
برملا شدن/کردن