girlie

/ˈɡɜːrli//ˈɡɜːli/

معنی: دختر، دخترانه، دختر وار
معانی دیگر: girly دختر، غیربالغ، خام وبچگانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) featuring or depicting nude or nearly nude young women, esp. in a tasteless way.

- girlie shows
[ترجمه گوگل] نمایش های دخترانه
[ترجمه ترگمان] نشون میده که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a girlie magazine
[ترجمه گوگل] یک مجله دخترانه
[ترجمه ترگمان] یه مجله دخترونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She swapped her plain suit for an absurdly girlie dress.
[ترجمه گوگل]او کت و شلوار ساده خود را با یک لباس دخترانه عجیب و غریب عوض کرد
[ترجمه ترگمان]کت و شلوارش را با لباس دخترانه عوض کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My sister has always been a very girlie girl, not like me.
[ترجمه گوگل]خواهر من همیشه یک دختر بسیار دختر بوده است، نه مثل من
[ترجمه ترگمان]خواهرم همیشه دختر کوچکی بوده، نه مثل من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm a very girlie person while Polly is one of the lads.
[ترجمه گوگل]من یک فرد بسیار دخترانه هستم در حالی که پولی یکی از پسرها است
[ترجمه ترگمان]من خیلی girlie، در حالی که پولی هم یکی از بچه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We had a real girlie chat.
[ترجمه گوگل]ما یک چت واقعی دخترانه داشتیم
[ترجمه ترگمان] یه گپ دخترونه واقعی داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We do lots of girlie things together.
[ترجمه گوگل]ما با هم کارهای دخترانه زیادی انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]ما کاره ای دخترونه رو با هم می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do you think this watch looks too girlie?
[ترجمه گوگل]به نظر شما این ساعت خیلی دخترانه به نظر می رسد؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی این ساعت خیلی دخترونه ست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pink's a girlie colour!
[ترجمه گوگل]صورتی یک رنگ دخترانه است!
[ترجمه ترگمان]صورتی رنگ صورتی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Generosity is also characteristic of the girlie economy.
[ترجمه گوگل]سخاوت نیز از ویژگی های اقتصاد دخترانه است
[ترجمه ترگمان]Generosity یکی از ویژگی های اقتصاد دخترانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Carman Kass looked girlie in a black ruffle chiffon dress.
[ترجمه گوگل]کارمان کاس با لباس ابریشمی مشکی دخترانه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]تریسی با لباس زیر چشمی نازک و مشکی به او نگاه کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As a child, she loved girlie stuff like her Easy Bake Oven and Barbie (she had the car and the house, too).
[ترجمه گوگل]او در کودکی عاشق چیزهای دخترانه مانند فر آسان پخت و باربی خود بود (او ماشین و خانه هم داشت)
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک کودک کاره ای دخترانه و دخترانه را دوست داشت (او ماشین و خانه را خیلی دوست داشت) (او ماشین و خانه را هم داشت)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy is shy with strangers, a typical girlie.
[ترجمه گوگل]پسر با غریبه ها خجالتی است، یک دختر معمولی
[ترجمه ترگمان] اون پسر با غریبه ها خجالتیه، یه دختر معمولی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was a media star, posing for cheesecake publicity shoots, popping up on girlie calendars and matchbook covers.
[ترجمه گوگل]او یک ستاره رسانه ای بود، برای عکس های تبلیغاتی کیک پنیر ژست می گرفت، روی تقویم های دخترانه و جلد کتاب کبریت ظاهر می شد
[ترجمه ترگمان]او یک ستاره رسانه ای بود که برای عکس های تبلیغاتی cheesecake ژست گرفته بود و روی تقویم های دخترانه و جلد matchbook جا به جا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some creepy character asked Sally if she would pose for a girlie magazine.
[ترجمه گوگل]یک شخصیت ترسناک از سالی پرسید که آیا او برای یک مجله دخترانه ژست می گیرد؟
[ترجمه ترگمان]یک شخصیت وحشتناک از سالی پرسید که آیا برای یک مجله دخترونه موافق است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "There is pressure from all sectors for the government to do something, " says Girlie Padilla, secretary general of the Ecumenical Movement for Justice and Peace.
[ترجمه گوگل]گیرلی پادیلا، دبیرکل جنبش جهانی عدالت و صلح، می‌گوید: «از همه بخش‌ها فشار وجود دارد که دولت کاری انجام دهد
[ترجمه ترگمان]Girlie پادیلا، دبیر کل جنبش بین المللی عدالت و صلح می گوید: \" برای دولت فشار از همه بخش ها برای انجام کاری وجود دارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دختر (اسم)
maid, gill, daughter, girl, gal, sissy, wench, sister, lass, lassie, girlie, periwinkle, quean, sis

دخترانه (صفت)
girlie, girly

دختر وار (صفت)
girlie, girly, girlish

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) little girl; woman (offensive slang)
featuring barely clothed or naked women; typically feminine in character, fitting girls rather than boys
girlie magazines or calendars show photographs of naked or almost naked women; an informal word.

پیشنهاد کاربران

این کلمه دو معنی با کاربردهای متفاوت دارد:
1. a term of address used for a girl or woman; a little girl.
دُخی؛ دخترک
Example: 👇
That’s good, girlie, and now you must eat your luncheon and then lie down for a little rest before you go this afternoon.
...
[مشاهده متن کامل]

2. displaying or featuring nude or scantily dressed women.
نمایانگر یا نشان دهنده ی زنان عریان یا نیمه عریان
Example: 👇
a girlie magazine or a girlie show

دختر جون ( معمولا حالت تحقیرآمیز داره )
دخمل

بپرس