girlhood

/ˈɡɜːrlˌhʊd//ˈɡɜːlhʊd/

معنی: دختری
معانی دیگر: دختر بودن، دوران دختری، دختران

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or period of being a girl.

جمله های نمونه

1. She had shared responsibility for her brother since girlhood.
[ترجمه گوگل]او از دوران دختری مسئولیت برادرش را بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان]او از زمان دوشیزگی مسئولیت برادرش را به عهده گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She spent an unorthodox girlhood travelling with her father throughout Europe.
[ترجمه گوگل]او دوران دختری نامتعارفی را با پدرش در سراسر اروپا گذراند
[ترجمه ترگمان]او دوران کودکی غیر معمول را در سفر با پدرش در سراسر اروپا گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her girlhood dream had been to study painting.
[ترجمه گوگل]رویای دخترانه او تحصیل در رشته نقاشی بود
[ترجمه ترگمان]رویای دوشیزگی او برای نقاشی کردن نقاشی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She lived in India during her girlhood.
[ترجمه گوگل]او در دوران دختری خود در هند زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]او در زمان girlhood در هند زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She spent her girlhood in Africa.
[ترجمه گوگل]او دوران دختری خود را در آفریقا گذراند
[ترجمه ترگمان]او دوران دوشیزگی خود را در آفریقا به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She spent her girlhood in San Francisco, where her father dabbled in both journalism and the theater.
[ترجمه گوگل]او دوران دختری خود را در سانفرانسیسکو گذراند، جایی که پدرش در روزنامه‌نگاری و تئاتر مشغول بود
[ترجمه ترگمان]او دوران کودکی خود را در سان فرانسیسکو به سر برد، جایی که پدرش هم در روزنامه نگاری و هم در تئاتر کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She had a happy girlhood.
[ترجمه گوگل]دختری شادی داشت
[ترجمه ترگمان]او دختری سعادتمند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She approaches girlhood through adulthood, and boy, does it look like a mess.
[ترجمه گوگل]او تا بزرگسالی به دوران دخترانه نزدیک می شود، و پسر، آن را به نظر می رسد درهم و برهم است
[ترجمه ترگمان]او در بزرگسالی به دوران کودکی نزدیک می شود، و پسر، مثل یک آشفتگی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our white girlhood was passed together there.
[ترجمه گوگل]دخترانه سفید ما آنجا با هم گذشت
[ترجمه ترگمان]دوران دوشیزگی white را با هم سپری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When in girlhood my heart was opining its petals, you hovered ad a fragrance about it.
[ترجمه گوگل]وقتی در دوران دختری قلبم داشت گلبرگ هایش را باز می کرد، تو یک عطر در مورد آن آویزان می کردی
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در دوران کودکی، قلب من از گلبرگ ها پوشیده شده بود، در اطراف آن در هاله ای از عطر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In my girlhood, I liked to sleep with my mother.
[ترجمه گوگل]در دوران دختری دوست داشتم با مادرم بخوابم
[ترجمه ترگمان]در دوران کودکی، دوست داشتم با مادرم بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The transformation girlhood to womanhood is quite marvellous.
[ترجمه گوگل]تبدیل دوران دختری به زنانگی بسیار شگفت انگیز است
[ترجمه ترگمان]دوران بلوغ به زنانگی عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She looked apparently scarcely past girlhood.
[ترجمه گوگل]ظاهراً او به سختی از دوران دختری گذشته است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از دوران کودکی کم مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When in girlhood my heart was opening its petals, you hovered as a fragrance about it.
[ترجمه گوگل]وقتی در دوران دختری قلبم گلبرگ هایش را باز می کرد، تو به عنوان یک عطر در آن معلق بودی
[ترجمه ترگمان]هنگامی که در دوران کودکی، قلب من گلبرگ های آن را باز می کرد، مثل یک رایحه در آن می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دختری (اسم)
girlhood

انگلیسی به انگلیسی

• state of being a girl; period of time during which one is a girl
girlhood is the time during which a female person is a girl.

پیشنهاد کاربران

بپرس