gimlet

/ˈɡɪmlɪt//ˈɡɪmlɪt/

معنی: مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن
معانی دیگر: (با مته) سوراخ کردن، مته (به ویژه نوعی که دسته ی آن عمود است بر میله ی پیچ مانندی که با آن سوراخ ایجاد می کنند)، مته ی دستی، نوعی مشروب که مخلوطی است از آب لیمو و شکر و جین یا ودکا، مته کاری، پر ماه، سورا  کننده، سورا  کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tool used to make holes, consisting of a shaft with a sharp, spiral tip attached to a handle at a right angle.
مشابه: broach

(2) تعریف: an alcoholic beverage consisting of sweetened lime juice mixed with vodka or gin.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gimlets, gimleting, gimleted
• : تعریف: to make a hole in with a gimlet or similar tool.
مشابه: bore, puncture

جمله های نمونه

1. you can't bore a square hole with a gimlet
با مته نمی توانی سوراخ چهارگوش ایجاد کنی.

2. I-Ie had gimlet eyes and a notably still, restrained manner.
[ترجمه گوگل]من-یعنی چشم‌های قلوه‌ای داشتم و به طور مشخص حالتی آرام و محدود داشت
[ترجمه ترگمان]ie، چشمان gimlet داشت و یک حالت خاص و آرام داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has a piercing gimlet eye.
[ترجمه گوگل]او یک چشم نافذ دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه سوراخ سوراخ سوراخ داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His glance was like a gimlet, cold and piercing.
[ترجمه گوگل]نگاهش مثل لقمه سرد و نافذ بود
[ترجمه ترگمان]نگاهش شبیه یک مته بود، سرد و نافذ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Gimlet: It originally means dimond - bracelet . Make it with Vodka or Jin and sour orange juice.
[ترجمه گوگل]Gimlet: در اصل به معنای الماس - دستبند است آن را با ودکا یا جین و آب پرتقال ترش درست کنید
[ترجمه ترگمان]gimlet: در اصل به معنای دست بند - دست بند است آن را با Vodka و یا آب پرتقال ترش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This gimlet bores well.
[ترجمه پوریابهداروند] این مَتّه به خوبی کار ( سوراخ ) میکند.
|
[ترجمه گوگل]این گیملت خوب حوصله می کند
[ترجمه ترگمان]این gimlet حالش را به هم می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Tu Wei - yueh's face was dark now, and his gimlet eyes bored into Mo Kan - cheng's.
[ترجمه گوگل]تو وی - یوئه اکنون تیره شده بود و چشمان قلوه ای او در چشمان مو کان - چنگ خسته شده بود
[ترجمه ترگمان]صورت Tu - yueh حالا تاریک بود و gimlet از into کان - cheng خسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In person, he has the air of a philosophy professor rather than a gimlet - eyed financier.
[ترجمه گوگل]او شخصاً هوای یک استاد فلسفه را دارد تا یک سرمایه‌دار دمدمی مزاج
[ترجمه ترگمان]در انسان، او به جای یک سرمایه گذار با چشم مته، دارای یک استاد فلسفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مته (اسم)
bit, drill, auger, borer, gimlet

درفش (اسم)
gimlet, awl, banner, forthcoming, bradawl, oriflamme, vexillum

گردبر (اسم)
gimlet

سوراخ کننده (اسم)
gimlet, puncher

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

مته کردن (فعل)
gimlet, wimble

تخصصی

[عمران و معماری] مته حلزونی - مته دستی
[زمین شناسی] مته حلزونی، مته دستی

انگلیسی به انگلیسی

• tool for making holes, drill; awl
a gimlet is a small sharp tool used for making small holes in wood.
if someone has gimlet eyes, they look at things very carefully and notice every detail.

پیشنهاد کاربران

بپرس