gift

/ˈɡɪft//ɡɪft/

معنی: عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد، استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، هدیه دادن، بخشیدن، پیشکش کردن، دارای استعداد کردن
معانی دیگر: سوغات، ارمغان چشم روشنی، ره آورد، چشم روشنی، رونما، گلوند، هبه، استعداد طبیعی، قریحه، ذوق، هدیه کردن، ارزانی داشتن، عطا کردن، هبه کردن، قدرت، حیطه، اختیار، ید، پیشکشی، پیشکش کردن به، بخشیدن به

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something given freely; present.
مترادف: present
مشابه: award, bounty, contribution, donation, endowment, favor, grant, offering

- He gave her a gift of a necklace for her birthday.
[ترجمه علیرضا مرزبان] او ( مذکر ) گردنبند هدیه اش ( مونث ) داد برای تولد او ( مونث )
|
[ترجمه sara] برای تولدش یک گردنبند به او هدیه داد.
|
[ترجمه گوگل] برای تولدش یک گردنبند به او هدیه داد
[ترجمه ترگمان] هدیه تولدش را به او هدیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a special talent, quality, or ability.
مترادف: ability, aptitude, endowment, faculty, forte, knack, talent
مشابه: capacity, flair, genius, instinct, quality, skill

- She has an obvious gift for writing and will certainly go far as a journalist.
[ترجمه گوگل] او استعداد آشکاری برای نوشتن دارد و مطمئناً به عنوان یک روزنامه نگار پیش خواهد رفت
[ترجمه ترگمان] او یک موهبت آشکار برای نویسندگی دارد و قطعا به عنوان یک خبرنگار دور خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gifts, gifting, gifted
• : تعریف: to give a gift or gifts to.
مترادف: bestow, give, present
مشابه: award, bless, confer, contribute, donate, offer

- He gifted his entire art collection to the museum.
[ترجمه S] او کل هنر های خود را به موزه بردع
|
[ترجمه گوگل] او کل مجموعه هنری خود را به موزه هدیه داد
[ترجمه ترگمان] اون کل مجموعه هنر رو با استعداد به موزه برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You are very lucky to have been gifted with so much talent!
[ترجمه گوگل] شما بسیار خوش شانس هستید که استعداد زیادی به شما داده شده است!
[ترجمه ترگمان] تو خیلی خوش شانسی که با این همه استعداد استعداد داری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. gift of (the) gab
1- دهان گرمی،خوش سخنی 2- وراجی،پرحرفی

2. a gift -- compliments of your colleagues
هدیه ی تقدیمی (تقدیم شده) از سوی همکاران شما

3. a gift for mathematics
استعداد در ریاضیات

4. a gift from above
یک هدیه ی آسمانی

5. a gift in recognition of several years of service
هدیه به پاس خدمات چندین ساله

6. a gift meant for you
هدیه ای که برای تو درنظر گرفته شده است

7. the gift of seeing
موهبت بینایی

8. the gift of the magi
هدیه ی مجوسیان

9. the gift pleased her very much
هدیه خیلی او را خشنود کرد.

10. the gift was in acknowledgement of his services
هدیه به خاطر قدردانی از خدماتش بود.

11. this gift betokens our deep gratitude
این هدیه گویای تشکر ژرف ما است.

12. this gift is a token of our appreciation for your services
این هدیه نشانه ای از سپاسگزاری ما از خدمات شما است.

13. this gift is a token of our gratitude
این هدیه نشان امتنان ما است.

14. the gift of gab
استعداد خوش بیانی،دهان گرمی،خوش صحبتی

15. a birthday gift
هدیه ی تولد

16. a fun gift
هدیه ی خوشحال کننده

17. a liberal gift
هدیه ی سخاوتمندانه

18. a shabby gift
هدیه ی ناقابل

19. the double gift of seeing and hearing
نعمت های دوگانه ی دیدن و شنیدن

20. a string of gift shops
زنجیره ای از مغازه های هدیه فروشی

21. he returned my gift unopened
هدیه ی مرا باز نکرده پس فرستاد.

22. paper wrapping for gift boxes
لفاف کاغذی برای جعبه های هدیه

23. they refused our gift
هدیه ما را رد کردند.

24. a deed of gift
هبه نامه

25. never look a gift horse in the mouth
دهان (یا دندان های) اسب پیشکشی را بررسی نکن،از هدیه خرده گیری نکن

26. to look a gift horse in the mouth
از هدیه ی دریافتی عیب گرفتن،دندان اسب پیشکشی را شمردن

27. an inter vivos monetary gift
هدیه ی پولی از یک شخص زنده به شخص دیگر

28. his intelligence was a gift of god
هوش او نعمتی بود خداداد.

29. only humans have the gift of speech
فقط انسان از موهبت سخنگویی برخوردار است.

30. to render back another's gift
هدیه ی کسی را پس فرستادن

31. a man who had no gift of utterance
مردی که از سخنوری بی بهره بود

32. she was pleased with my gift
از هدیه ی من خوشش آمد.

33. they had brought a melon as gift
خربزه آورده بودند ارمغان.

34. it would be ill-advised to accept his gift
پذیرفتن هدیه ی او کار درستی نیست.

35. we acknowledged the nurse's kindness with a gift
با تقدیم هدیه ای از مهربانی های پرستار قدردانی کردیم.

36. he tried to mollify his angry wife by giving her a gift
او سعی کرد با دادن هدیه همسر خشمگین خود را نرم کند.

مترادف ها

عطا (اسم)
present, grant, gift, donation, granting

عطیه (اسم)
present, gift, donation

ژنی (اسم)
talent, gift, dowry, genius

هدیه (اسم)
present, handsel, gift

کادو (اسم)
gift

پیشکش (اسم)
present, offer, gift, offering

ره اورد (اسم)
present, gift, souvenir

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

نعمت (اسم)
gift, blessing, luxury

موهبت (اسم)
gift, blessing, endowment

هدیه دادن (فعل)
donate, gift

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

پیشکش کردن (فعل)
offer, gift

دارای استعداد کردن (فعل)
gift

تخصصی

[حقوق] هدیه، هبه

انگلیسی به انگلیسی

• present, offering; natural talent
a gift is something that you give someone as a present.
if someone has a gift for a particular activity, they have a natural ability for doing it.

پیشنهاد کاربران

1. هدیه. کادو. چشم روشنی. پیشکش. تعارفی 2. بخشش 3. ( حقوقی ) هبه 4. استعداد. ذوق. قریحه 6. موهبت 7. اختیار. حیطه اختیار. ید قدرت 7. ( عامیانه ) مفت 8. ( عامیانه ) اسان. مثل اب خوردن // 1. اعطا کردن. بخشیدن 2. هدیه دادن به 3. هبه کردن. صلح کردن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
he gave the staff a gift
او به کارگر یک هدیه داد.
a gift for melody
یک ذوق و استعداد و قریحه برای ملودی
he gifted a composition to the orchestra
او به ارکستر یک قطعه هنری اهداء کرد.

هدیه
مثال: He received a gift on his birthday.
او در روز تولدش یک هدیه دریافت کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
هدیه، استعداد
She received a beautiful gift for her birthday.
او برای تولدش یک هدیه زیبا دریافت کرد.
noun
something given; a present
اسم
چیزی داده شده؛ یک هدیه
a special aptitude, ability, or power; talent
استعداد، توانایی یا قدرت خاص؛ استعداد
زمین؛ هدیه گیتی برای زندگی. به دستور الله الرحمان.
با کمی اغماض:
Gift = Present
ره آورد، ارمغان، موهبت
موهبت
کادو
کادو ، هدیه
wife with a gift for helping other people solve problems
زنی بااستعداد که کمک می کنه برای حل مشکلات افراد
استعداد ذاتی، موهبت
پارند.
کادویی که از کسی که سطح بالایی در اجتماع دارد داده میشود
1. Present = کادو ٬ هدیه
2. Talent = استعداد ٬ هدیه خدادادی
3. Endowment = نعمت ٬ موهبت
هدیه ، کادو

سوغات
هدیه، کادو
هدیه
Life is a gift
زندگی یک هدیه است
کادو

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس