giddily


ازروی گیجی

جمله های نمونه

1. His senses were swimming giddily out of control.
[ترجمه گوگل]حواسش به طرز گیج‌آمیزی خارج از کنترل شنا می‌کردند
[ترجمه ترگمان]حواس او از کنترل خارج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She swayed giddily across the dance floor.
[ترجمه گوگل]او با سرگیجه در سراسر زمین رقص تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]او به راحتی روی کف سالن رقص تاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Gloriously romantic yet giddily hilarious, this movie gives you a ruefully knowing smile as it sides with the wise heart.
[ترجمه گوگل]این فیلم با شکوه عاشقانه و در عین حال به طرز گیج‌آمیزی خنده‌دار، لبخندی غم‌انگیز به شما می‌دهد که با قلب عاقل طرف می‌شود
[ترجمه ترگمان]این فیلم با این حال در حال giddily خیلی بامزه است، این فیلم لبخند بی رمقی به تو می زند که با آن قلب خردمند لبخند می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Under the moon's influence his mind had flown giddily on, like a witch straddling a broomstick.
[ترجمه گوگل]تحت تأثیر ماه، ذهنش مانند جادوگری که روی چوب جارو نشسته است، گیج شده بود
[ترجمه ترگمان]ذهن او به صورت giddily پرواز کرده بود، درست مثل ساحره ای که روی دسته جارو نشسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He reeled giddily across the room.
[ترجمه گوگل]با گیجی در اتاق چرخید
[ترجمه ترگمان]تل و تل و تل و تل و خوران از آن سوی اتاق به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His mind veered away, careened back giddily to the rock on which he was sitting.
[ترجمه گوگل]ذهنش منحرف شد و با گیج به صخره ای که روی آن نشسته بود برگشت
[ترجمه ترگمان]ذهنش تغییر کرده بود و به giddily که روی آن نشسته بود باز مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But when it's as exciting and giddily joyful as Super Mario Galaxy was, it's a little hard not to get overexcited anyway.
[ترجمه گوگل]اما وقتی به اندازه سوپر ماریو کهکشان هیجان‌انگیز و سرگیجه‌آور است، به هر حال کمی سخت است که بیش از حد هیجان‌زده نشوید
[ترجمه ترگمان]اما وقتی که به اندازه سوپر ماریو هیجان انگیز و شاد کننده است، به هر حال به قدری سخت است که به هر حال هیجان زده نشوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sitting to stand up suddenly to giddily. How to a responsibility?
[ترجمه گوگل]نشستن برای بلند شدن ناگهانی تا سرگیجه چگونه به یک مسئولیت؟
[ترجمه ترگمان]نشستن و ایستادن، ناگهان به صورت giddily مسئولیت رو به عهده بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Behind her closed lids, a kaleidoscope of flashing colours whirled giddily.
[ترجمه گوگل]پشت پلک‌های بسته‌اش، کالیدوسکوپی از رنگ‌های چشمک زن به‌هیجان می‌چرخید
[ترجمه ترگمان]پشت پلک های بسته اش یک kaleidoscope رنگارنگ به صورت giddily می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dizzily, woozily, lightheadedly; frivolously, in a flight manner

پیشنهاد کاربران

بپرس