ghostly

/ˈɡoʊstli//ˈɡəʊstli/

(نادر) روحانی، مذهبی، روح مانند، شبح مانند، روحی، روح وش، خیالی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: ghostlier, ghostliest
مشتقات: ghostliness (n.)
• : تعریف: of, typical of, or similar to a ghost, esp. in whiteness, eeriness, or elusiveness.
مشابه: ghastly, phantom, spectral

جمله های نمونه

1. my ghostly father
پدر روحانی من

2. Ghostly shapes loomed out of the fog.
[ترجمه گوگل]اشکال شبح مانند از مه بیرون می آمد
[ترجمه ترگمان]اشکال ghostly از میان مه پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A ghostly lady is said to haunt the stairway looking for her children.
[ترجمه گوگل]گفته می‌شود که یک بانوی شبح‌آلود در راه پله‌ها به دنبال فرزندانش است
[ترجمه ترگمان]می گویند که یک بانوی شبح وار به طرف پله ها می رود و دنبال بچه هایش می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He told us the legend of the ghostly horseman.
[ترجمه گوگل]او افسانه سوارکار شبح را برای ما تعریف کرد
[ترجمه ترگمان]افسانه سواری روح مانند را به ما گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Ghostly shapes moved around in the dark.
[ترجمه گوگل]اشکال شبح مانند در تاریکی حرکت می کردند
[ترجمه ترگمان]شکل های ghostly در تاریکی حرکت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There seemed to be a ghostly presence in the room.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که یک حضور شبح وار در اتاق وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در اتاق حضور شبح مانندی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The moon was shining enough to give a ghostly luminosity to the buildings that crowded both sides of the narrow street.
[ترجمه گوگل]ماه به قدری می درخشید که درخشندگی شبح گونه ای به ساختمان هایی که دو طرف خیابان باریک شلوغ شده بودند بدهد
[ترجمه ترگمان]ماه به اندازه ای می درخشید که درخشندگی روح مانند را به ساختمان هایی که هر دو طرف خیابان باریک را اشغال کرده بودند، بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The moon shone, shedding a ghostly light on the fields.
[ترجمه گوگل]ماه می درخشید و نوری شبح مانند بر مزارع می تابید
[ترجمه ترگمان]ماه می درخشید و نور شبح مانندی را بر روی دشت ها می پراکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The airfield was bathed in the ghostly glow of a searchlight.
[ترجمه گوگل]فرودگاه غرق در درخشش شبح‌آمیز نورافکن بود
[ترجمه ترگمان]فرودگاه در نور شبه نور خورشید حمام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The graveyard looked ghostly, enveloped in mist.
[ترجمه گوگل]قبرستان شبح‌آلود به نظر می‌رسید، غرق در غبار
[ترجمه ترگمان]گورستان شبح مانندی داشت که در مه پیچیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She started to be affected by the ghostly presence she could feel in the house.
[ترجمه گوگل]او تحت تأثیر حضور شبح مانندی که می توانست در خانه احساس کند، قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]از حضور شبح مانندی که در خانه احساس می کرد متاثر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If he stopped, the ghostly figure did the same.
[ترجمه گوگل]اگر او متوقف شد، شخصیت شبح مانند همین کار را کرد
[ترجمه ترگمان]اگر می ایستاد، پیکر شبح مانند نیز همین کار را می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They had a ghostly, opalescent similarity.
[ترجمه گوگل]آنها شباهتی شبح مانند و مادی داشتند
[ترجمه ترگمان] اونا شبیه یه گربه نما بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Punta Banda's ghostly streets, vacant houses and shuttered hotel bear testimony to dreams gone sour.
[ترجمه گوگل]خیابان‌های شبح‌آلود پونتا باندا، خانه‌های خالی و هتل دربسته، گواهی بر رویاهای ترش‌شده‌اند
[ترجمه ترگمان]Punta با ندا، خانه های خالی، خانه های خالی و با کرکره های بسته دیگر، به خواب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• ghostlike, resembling a ghost, spectral
something that is ghostly is frightening because it does not seem real or natural, or because it seems supernatural in some way.

پیشنهاد کاربران

1. شبح وار. شبح گونه. مثل شبه 2. ترسناک. ترس آور 3. روحی
مثال:
ghostly figures with no substance
هیکلهای شبح وارِ بدونِ ماده
مبهم، کم رنگ، بی رمق
X - ray examination of thin slabs of rock sometimes reveals the ghostly outlines of tentacles
شبح زده
روح مانند ، شبح مانند
Example:
The ghostly figure in a white dress frightened almost everyone.

بپرس