🔸 معادل فارسی:
تحریک شدن / به وجد آمدن / جذب شدن
در زبان محاوره ای:
فاز گرفتم، تحریک شدم، حالمو خوب کرد، روشنم کرد، داغم کرد
________________________________________
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ( جنسی – محاوره ای ) :
برای توصیف حالتی که فرد **از نظر جنسی تحریک می شه**؛ معمولاً در گفت وگوهای غیررسمی یا عاشقانه
مثال:
She **gets turned on** when he whispers in her ear.
وقتی تو گوشش زمزمه می کنه، تحریک می شه.
2. ( احساسی – استعاری ) :
گاهی به صورت استعاری برای توصیف حالتی که فرد **از چیزی به شدت هیجان زده یا جذب می شه**
مثال:
I **get turned on** by bold ideas and risky moves.
با ایده های جسورانه و حرکت های ریسکی فاز می گیرم.
3. ( طنزآمیز – فرهنگی ) :
در برخی زمینه ها، برای شوخی با چیزهایی که **غیرمنتظره باعث هیجان یا علاقه ی شدید می شن**
مثال:
He **gets turned on** by spreadsheets—don’t ask why.
با جدول های اکسل فاز می گیره—نپرس چرا.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
get aroused – get excited – be stimulated – be lit up – be activated
تحریک شدن / به وجد آمدن / جذب شدن
در زبان محاوره ای:
فاز گرفتم، تحریک شدم، حالمو خوب کرد، روشنم کرد، داغم کرد
________________________________________
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ( جنسی – محاوره ای ) :
برای توصیف حالتی که فرد **از نظر جنسی تحریک می شه**؛ معمولاً در گفت وگوهای غیررسمی یا عاشقانه
مثال:
وقتی تو گوشش زمزمه می کنه، تحریک می شه.
2. ( احساسی – استعاری ) :
گاهی به صورت استعاری برای توصیف حالتی که فرد **از چیزی به شدت هیجان زده یا جذب می شه**
مثال:
با ایده های جسورانه و حرکت های ریسکی فاز می گیرم.
3. ( طنزآمیز – فرهنگی ) :
در برخی زمینه ها، برای شوخی با چیزهایی که **غیرمنتظره باعث هیجان یا علاقه ی شدید می شن**
مثال:
با جدول های اکسل فاز می گیره—نپرس چرا.
________________________________________
🔸 مترادف ها: