get through with

پیشنهاد کاربران

### 1. Finishing Something
تمام کردن / به پایان رساندن
- "I need to get through with this report by Friday. "
"باید این گزارش را تا جمعه تمام کنم. "
- "She finally got through with her exams. "
...
[مشاهده متن کامل]

"بالاخره از پس امتحانات برآمد. "
- - -
### 2. Enduring Something Difficult
از پس چیزی برآمدن / تحمل کردن
- "I don't know how I'll get through with this grief. "
"نمیدانم چگونه این اندوه را تحمل کنم. "
- "He barely got through with the divorce. "
"به سختی از پس طلاق برآمد. "
- - -
### 3. Convincing Someone
قانع کردن / حرف خود را به کرسی نشاندن
- "I couldn't get through with him – he's stubborn!"
"نتوانستم او را قانع کنم – خیلی سرسخت است!"
- "Did you get through with the boss about the raise?"
"آیا توانستی رئیس را برای افزایش حقوق قانع کنی؟"
- - -
### 4. Completing an Unpleasant Task
راه انداختن / خلاص شدن
- "Let's get through with this meeting quickly. "
"بیایید این جلسه را سریع راه بیندازیم. "
- "I just want to get through with this dental appointment. "
"فقط میخواهم از این دندانپزشکی خلاص شوم. "
- - -
### 5. Surviving a Tough Period
سر کردن / جان سالم به در بردن
- "How did you get through with that financial crisis?"
"چگونه از آن بحران مالی جان سالم به در بردید؟"
- "We'll get through with this together. "
"با هم از پس این مشکل برمیآییم. "
- - -
### Negative Use ( Failure to Achieve )
راه نخواهد افتاد / توفیق نخواهد داشت
- "You won't get through with this lie!"
"با این دروغ راهت نخواهد افتاد!"
- - -
### Key:
- تمام کردن = To finish
- از پس برآمدن = To manage/cope with
- قانع کردن = To persuade
- راه انداختن = To push through ( a task )
- سر کردن = To endure ( time )
deepseek

کاری را تمام کردن

بپرس