تمام کردن / به پایان رساندن
"باید این گزارش را تا جمعه تمام کنم. "
... [مشاهده متن کامل]
"بالاخره از پس امتحانات برآمد. "
- - -
از پس چیزی برآمدن / تحمل کردن
"نمیدانم چگونه این اندوه را تحمل کنم. "
"به سختی از پس طلاق برآمد. "
- - -
قانع کردن / حرف خود را به کرسی نشاندن
"نتوانستم او را قانع کنم – خیلی سرسخت است!"
"آیا توانستی رئیس را برای افزایش حقوق قانع کنی؟"
- - -
راه انداختن / خلاص شدن
"بیایید این جلسه را سریع راه بیندازیم. "
"فقط میخواهم از این دندانپزشکی خلاص شوم. "
- - -
سر کردن / جان سالم به در بردن
"چگونه از آن بحران مالی جان سالم به در بردید؟"
"با هم از پس این مشکل برمیآییم. "
- - -
راه نخواهد افتاد / توفیق نخواهد داشت
"با این دروغ راهت نخواهد افتاد!"
- - -
- تمام کردن = To finish
- از پس برآمدن = To manage/cope with
- قانع کردن = To persuade
- راه انداختن = To push through ( a task )
- سر کردن = To endure ( time )
کاری را تمام کردن