متقاعد کردن کسی یا منظور ت به کسی برسونی
از طریق تماس تلفنی به کسی دسترسی پیدا کردن
یکی از معانی get به معنی رسیدن ( به جایی می باشد )
: get through to sb
رساندن خط تلفن به کسی ، وصل شدن به کسی
رساندن خودمان به کسی ( با تلاش بسیار )
رساندن منظورمان به کسی ( با تلاش بسیار ) ، شیر فهم کردن، حالی کسی کردن
رساندن خط تلفن به کسی ، وصل شدن به کسی
رساندن خودمان به کسی ( با تلاش بسیار )
رساندن منظورمان به کسی ( با تلاش بسیار ) ، شیر فهم کردن، حالی کسی کردن
۱ - ارتباط عاطفی بر قرار کردن با کسی
I sometimes find it difficalt to get through to young people
من بعضی وقت ها سخت است که ارتباط برقرار کنم با جوان ها
۲ - ارتباط تلفنی برقرار کردن با کسی
من بعضی وقت ها سخت است که ارتباط برقرار کنم با جوان ها
۲ - ارتباط تلفنی برقرار کردن با کسی
تماس گرفتن با کسی
زنگ زدن به کسی
تماس گرفتن
تماس گرفتن
کسی را متوجه منظورتان یا حرفتان کردن
کسی را متوجه منظورتان کردن
شیر فهم کردن کسی
چیزی رو به کسی فهماندن
فهماندن
تفهیم کردن
چیزی رو تو مخ کله یکی کردن
بکنم تو کلشون. . . .
رفتن به دور بعدی مسابقه reach the next stage in a compitition
مجاب کردن کسی به فهمیدن حرفتان
مجاب کردن کسی
حرف خود را به کسی فهماندن
تماس تلفنی برقرار کردن با کسی
حرف خود را به کسی فهماندن
تماس تلفنی برقرار کردن با کسی
ارتباط برقرارکردن باکسی ازطریق تلفن ( تماس تلفنی برقرارکردن )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)