get through

/gɛt θru//gɛt θruː/

1- تمام کردن، خاتمه یافتن، به پایان رسیدن 2- دوام آوردن، باقی ماندن 3- ارتباط برقرار کردن، تفهیم کردن

جمله های نمونه

1. I'll go with you when I get through with this pile of papers.
[ترجمه A.A] من باهات میام وقتیکه این دسته کاغذها را تموم کنم
|
[ترجمه گوگل]وقتی از پس این انبوه اوراق برسم، با شما خواهم رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی کارم با این کاغذها تموم شد باه ات می ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The news finally get through to us.
[ترجمه محسن هنرجو] خبر ( آن ) در نهایت به ما رسید.
|
[ترجمه حسام] خبرها بالاخره به ما میرسد
|
[ترجمه محمد کاشی] خبرا بالاخره بهمون رسید
|
[ترجمه گوگل]بالاخره خبر به ما رسید
[ترجمه ترگمان] خبرها بالاخره به ما رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I tried to phone her but couldn't get through.
[ترجمه میترا] من سعی کردم با او تماس بگیرم اما موفق به برقراری ارتباط نشدم.
|
[ترجمه A.A] سعی کردم به او تلفن بزنم اما وصل نمی شد
|
[ترجمه مترجم: عبدالبشیر شجاع] من سعی کردم بهش تلفون بکنم ولی تلفونم رخ نکرد.
|
[ترجمه گوگل]سعی کردم باهاش ​​تماس بگیرم اما نتونستم
[ترجمه ترگمان]سعی کردم به او تلفن بزنم اما موفق نشدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Remember that if you get through yesterday, you'll get through today.
[ترجمه حسن قاسمی سپرو] به خاطر داشته باش اگر دیروز گذشت امروز هم میگذره
|
[ترجمه Maryam] به یاد داشته باشید که اگر دیروز را پشت سر بگذارید، امروز را نیز پشت سر خواهید گذاشت
|
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که اگر دیروز را پشت سر بگذارید، امروز را نیز پشت سر خواهید گذاشت
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باشید که اگر دیروز وارد شدید، امروز موفق خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I can't get through to him.
[ترجمه محنا] نمی تونم درکش کنم
|
[ترجمه سوگند] من نمی تونم درکش کنم
|
[ترجمه اون] نمیتوانم با او کنار بیایم
|
[ترجمه فرناز] نمی تونم بهش بفهمونم ( شیرفهمش کنم )
|
[ترجمه گوگل]من نمیتونم بهش برسم
[ترجمه ترگمان]نمی تونم باه اش کنار بیام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mary could hardly get through to Jack.
[ترجمه Nimay] ماری به سختی می توانست با جک ارتباط برقرار کند.
|
[ترجمه اون دختره] مری به سختی میتونست با جک کنار بیاد
|
[ترجمه گوگل]مری به سختی توانست به جک برسد
[ترجمه ترگمان]مری به زحمت می توانست به سراغ جک برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The woman was so fat that she couldn't get through the doorway.
[ترجمه اون دختره] زن آنقدر چاق بود که نمی توانست از در بگذرد
|
[ترجمه گوگل]زن آنقدر چاق بود که نمی توانست از در عبور کند
[ترجمه ترگمان]زن آنقدر چاق بود که نمی توانست از در وارد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I think you can get through the first two chapters.
[ترجمه Majid] فکر میکنم تو میتونی دو فصل اول را تمام کنی
|
[ترجمه گوگل]فکر می کنم بتوانید دو فصل اول را پشت سر بگذارید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم می توانید از دو فصل اول بروید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We get through an unbelievable amount of food each week.
[ترجمه سیما] ما هر هفته مقدار باورنکردنی از غذا رو مصرف میکنیم
|
[ترجمه گوگل]ما هر هفته مقدار باورنکردنی غذا را دریافت می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما هر هفته مقدار زیادی غذا دریافت می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I couldn't get through to you.
[ترجمه گوگل]من نتونستم به تو برسم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم به تو نفوذ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I've got a load of work to get through before tomorrow.
[ترجمه A.A] یک عالمه کار دارم که تا قبل فردا تموم کنم
|
[ترجمه گوگل]من یک بار کار دارم که باید تا فردا انجام دهم
[ترجمه ترگمان]من باید قبل از فردا یه عالمه کار انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You'll have to break the branches away to get through the thick forest.
[ترجمه گوگل]برای عبور از جنگل انبوه باید شاخه ها را بشکنید
[ترجمه ترگمان]تو باید شاخه های درخت رو از بین ببری تا از جنگل انبوه بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've got a lot of routine paperwork to get through.
[ترجمه A.A] مقدارزیادی از کارهای دفتری همیشگی دارم که انجام بدم
|
[ترجمه گوگل]من کارهای معمولی زیادی برای انجام دادن دارم
[ترجمه ترگمان]کاره ای اداری زیادی دارم که باید انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The passage is too narrow for cars to get through.
[ترجمه A.A] برای عبور اتومبیلها این گذرگاه خیلی باریک است
|
[ترجمه گوگل]گذرگاه برای عبور خودروها بسیار باریک است
[ترجمه ترگمان]عبور از راه برای ماشین ها خیلی تنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• penetrate; reach the end of, complete

پیشنهاد کاربران

عبارت "Get through the day" به معنی �روز را سپری کردن� یا �از پس روز برآمدن� است. این عبارت معمولاً زمانی استفاده می شود که روز سخت، خسته کننده یا چالشی باشد و فرد فقط می خواهد آن روز را به نوعی به پایان برساند.
موفق شدن،
ترکی:
اولدی ( شد )
I give her a ring this morning, but I couldn't get through ; the line was engaged.
صبح بهش زنگ زدم، نشد حرف بزنم خط مشغول بود.
get through is an idiomatic expression with multiple meanings. it can mean :
1 - to finish or complete something that's challenging or requires effort
2 - to communicate or make contact with someone especially after some difficulty
...
[مشاهده متن کامل]

3 - to survive or overcome a difficult or challenging situation.

از پس چیزی بر امدن
Taken over معنی ؟
عبود کردن از جایی مثل گیت
هوای کسی را داشتن هم معنی میدهد:
Mr. william got me and Ted through some though times.
Get through با معنایی مثبت داره و به طور کلی یعنی یه عملی رو کامل و تمام کردن و پرونده اش بسته بشه بره
مثل قبول شدن در امتحان
مثل پشت سر گذاشتن دوران سخت
مثل تمام دادن یه کار یا پروژه
You’ll get through this = everything is going to be okay
قِسِر در رفتن، به سلامت از وضعیتی عبور کردن
( این وضعیت میتونه یک حادثه، اتفاق، خطر، چالش و . . . باشه )
تماس گرفتن
دست یافتن، وارد شدن
درست کردن کنتکت جدید تو گوشی
موفق بشی با کسی حرف بزنی پشت تلفن
Succeed in speaking to someone on the telephone
از پس کاری بر آمدند . .
یعنی تمام کردن و کاری را به پایان رساندن و اتمام دادن
قال کاری یا چیزی رو کندن
دوام آوردن
if you want to get through life you must be tough
از مهلکه در رفتن
بهترین معنی ، نجات پیدا کردن از یک مشکل میباشد
از پس چیزی بر آمدن.
تجربه یا دوره ای دشوار یا آزمایشی را پشت سر بگذارید
pass a difficult or testing experience or period
به معنی تاثیر گذاشتن روی کسی هم معنی میده. مثلا
Finally i had got through him
بالاخره روش تاثیر گذاشتم
چیزی رو فهمیدن
Get it through your vinyl noggin.
اینو تو کله پلاستیکیت فرو کن ( یعنی اینو بفهم )
رد شدن از بین چیزی یا کسانی/کسی
i was given my boarding pass to get through security.
کارت پرواز برای رد شدن از بخش امنیت به من داده شد.
انجام دادن و تمام کردن یک کار یا فعالیت
make sb understand what you are trying to say
پیشرفتن به مرحله بعد یک فرآیند
Achieve a phone connection
از پس چیزی بر آمدن، با موفقیت کاری را انجام دادن
we will get through this together.
ما با هم از پس این بر خواهیم آمد.
با موفقیت عبور کردن
با موفقیت ردش کن یا پست سرش بذار
دوام آوردن، خاتمه دادن، کمک به سپری کردن
Music is what gets me through the day.
1تحمل کردن
2به خوبی به پایان رساندن
پشت سر گذاشتن
پاس کردن
عبور از شرایط بد
کنار امدن با کسی
کمک کردن به کسی برای حل مشکلاتش
به سرانجام رساندن
تا آخر کاری رفتن ( به سر انجام رسانیدن )
I have to get through a long line of traffic
من مجبورم تا آخر این صف طویل ترافیک را بروم.
رفتن به مرحله بعدی در مسابقات
پشت سر گذاشتن یا ازعهده بر آمدن
عادت کردن
در اخر اگر بهد از get through حرف اضافه to بیاید به معنای make contact میباشد.
مثال get through to ( make contact )
It's hard to get through to masoud because his telephone line is always busy
در دو معنای complete و penetrate کهدمثال زدم حال اگر با with بیاید یعنی get through with به معنای finish میباشد
مثال finish به صورت سوالی
Have you gotten through with your homework yet
به داخل نفوذ کردان
به داخل سرایت کردن
کامل کردن
سپری کردن
به اتمام رساندن
وارد شدن
مثال ب معنای complete :
We will never get through all of
these boxes by 9 p. m
مثال ب معنای penetrate :
...
[مشاهده متن کامل]

We need a stronger drill to get through this wall
و مثال اخر
The door was jammed, so we couldn't get through

قبول شدن در امتحان
ارتباط برقرارکردن. وصل شدن. تفهیم کردن. منظور خود را به کسی رساندن
رسیدن به یک محل یا یک نفر که دستیابی به آن مشکل است.
Make contact with sb by phone
تماس تلفنی گرفتن
سـَر کردن
به پایان رساندن
مثال:
i can't get through the days without you. ==> من نمی توان روزهایم را بدون تو، سر کنم.
وصل شدن
Get through = pass
تحمل کردن
فهماندن
پیدا کردن
از سر گذراندن و پشت سر نهادن مرحله یا کاری
تبدیل شدن
Make contact with sb by phone
به پایان رساندن، از پس چیزی برآمدن
This unpredictability makes it difficult to get through the day.
به پایان رساندن یک تجربه یا دوره ناخوشایند
how do I get through to you that I hate this music
چطور بهت بفهمونم که از این آهنگ متنفرم
دریافت کردن
to succeed in talking to someone on the phone

استفاده پیش از حد از چیزی
به اتمام رساندن و انجام دادن کاری
گذراندن - پاس کردن - قبول شدن ( در امتحان ) - عبور کردن
دوام آوردن
عبور کردن از میانه چیزی
روبرو شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٩)

بپرس