قال قضیه را کندن
کلک کاری را کندن
انجام دادن و قال قضیه را کندن
معنی. انجامش بده و از فکر کردن بهش خلاص شو
مثال: A. l dont want to call the dentist
B. just get it over with
نمیخوام به دندانپزشک زنگ بزنم
فقط انجامش بده و از فکر کردن بهش خلاص شو.
مثال: A. l dont want to call the dentist
نمیخوام به دندانپزشک زنگ بزنم
فقط انجامش بده و از فکر کردن بهش خلاص شو.
تمام کردن
از شر. . . خلاص شدن
از شر. . . خلاص شدن
از شر ِ چیزی خلاص شدن