get something off your chest

پیشنهاد کاربران

چیزی را که درباره ان احساس گناه می کنیم به کسی گفتن
I had spent two months worrying about it and I was glad to get it off my chest.
من دو ماه راجع به آن نگران بودم و من خوشحال شدم که گفتمش
خود را از شر چیزی خلاص کردن
هم رو از تو صندوقچه بیرون

انتقادکردن یا شکایت شخصی از کسی کردن
گفتن چیزی که خیلی وقته می خواستی بگی و بعد از گفتن اون چیز احساس بهتری کردن
to say something important that you've been thinking about alot
حرف دلتو زدن ، انتقاد کردن از کسی
دق دل خود را خالی کردن
to tell someone about something that has been worrying you or making you feel guilty for a long time
دل را از احساسات و افکار بد خالی کردن
دردودل کردن
حرفی که تو دل مانده را به کسی زدن
سفره دل را باز کردن
خود را خالی کردن
چیزی که مدت ها در سینه داشتی را گفتن
مشاهده پیشنهاد های امروز

معنی یا پیشنهاد شما