get somebody thrown

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
گیج کردن / آشفته کردن /بیرون انداختن / زندانی کردن
🔸 تعریف ها:
1. ( محاوره ای – احساسی ) :
باعث سردرگمی، آشفتگی ذهنی یا احساسی کسی شدن
مثال: Her sudden question got me thrown. سؤال ناگهانی اش منو گیج کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. ( رسمی تر – قانونی یا اجتماعی ) :
باعث اخراج یا زندانی شدن کسی شدن
مثال: They got him thrown in jail for fraud. او را به خاطر کلاهبرداری انداختند زندان.
🔸 مترادف ها:
| confuse | unsettle | perplex | eject | expel | imprison |

to cause someone to become confused, bewildered, or disoriented
کسی رو گیج کردن