بهاصل قضیه پرداختن، بی معطلی و بدون اتلاف وقت سراغ اصل کار رفتن
Well, well, well. i see you got right to work gathering logs
خب، خب، خب. می بینم بدون معطلی سراغ کار جمع کردن الوار رفتی.
خب، خب، خب. می بینم بدون معطلی سراغ کار جمع کردن الوار رفتی.
بی معطلی بریم سراغ . . .