get over something

انگلیسی به انگلیسی

• recover from something, forget something

پیشنهاد کاربران

هضم کردن اوضاع، تن دادن به شرایط.
become well or happy again after an illness, shock, separation, etc
Example :
This nigga's drip is always fucking heat bro. And my nigga got a fucking choker. That shit is hard. DRIP is always on a hundred. The beat is insane. Like i just can't get over that like it's crazy though. Come on man, For real. Stop playing with scar
...
[مشاهده متن کامل]

۱. فراموش کردن
It took her months to get over Michael when he ended the relationship : زمانی که مایکل به این رابطه پایان داد، ماه ها طول کشید تا او را فراموش کند
۲. غلبه کردن و شکست دادن ( بیماری ) - بهبود یافتن ( از بیماری )
She was only just getting over the flu when she got a stomach bug : تازه داشت آنفولانزا را شکست میداد ( در حال غلبه بر آنفولانزا بود که ) که کرم معده گرفت
۳. کنار آمدن
It took him years to get over the shock of his wife dying : سال ها طول کشید تا با غم ( شوک ) مرگ همسرش کنار بیاید
۴. تاب آوردن - چشم پوشی کردن
They’re upset that you didn’t call, but they’ll get over it : ازینکه تماس نگرفتی ناراحتن، اما ازین امر چشم پوشی خواهند کرد ( فراموش خواهند کرد - خواهند گذشت - جدی نخواهند گرفت - اما تحمل خواهند کرد )
تعاریف به انگلیسی :
1. to return to your usual state of health or happiness after having a bad or unusual experience, or an illness / to get better after an illness, or feel better after something or someone has made you unhappy:
2. to accept an unpleasant fact or situation after dealing with it for a while

کنار آمدن
فائق آمدن ( بر بیماری، بر خود در فراموش کردن کسی یا حادثه ای، بر مشکلات و مسائل، بر خود در نادیده گرفتن کسی یا چیزی )
کنار اومدن با یه مسئله یا موضوعی
مثال :
. she never got over the death of her son
هیچ وقت با مرگ پسرش کنار نیومد .
میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر .
languageyar@
۱. to accept an unpleasant fact or situation after dealing with it for a while
قبول کردن و کنار آمدن با مسئله یا موقعیتی ناخوش آیند پس از مدتی سر کردن با آن ( بیخیال شدن )
( They’re upset that you didn’t call, but they’ll get over it )
...
[مشاهده متن کامل]

۲. to return to your usual state of health or happiness after having a bad or unusual experience, or an illness
به حالت سلامتی و یا شادی همیشگی برگشتن پس از طی کردن مدتی با تجربه ای بد یا غیرمعمول و یا یک مریضی
( She’s just getting over the flu )

بر چیزی ( بیماری ) فایق آمدن، بهبود پیدا کردن
Recover from an illness or bad experience.

بپرس