درز گرفتن موضوع یا ماجرایی که در گذشته رخ داده است، بی خیال شدن. قید قضیه ای را زدن، چشم پوشی کردن، نادیده گرفتن، مسکوت گذاشتن اتفاق رخ داده.
فراموش کردن
ول کن بابا
بی خیال
متوجه شدم زنم رابطه کوتاهی داشته ، واو فکر می کنه من باید این قضیه رو فراموش کنم
ــ بی خیالش
ــ بهش توجه نکن
ــ بهش توجه نکن
باهاش کنار بیا
We all have to get over with english class in our university
همه ما مجبوریم با انگلیسی کنار بیاییمیا پشت سر بزاریمش در دانشگاه
همه ما مجبوریم با انگلیسی کنار بیاییمیا پشت سر بزاریمش در دانشگاه
باهش کنار بیا
تمومش کن
باهاش کنار بیا
Get along هم به معنای کنار آمدن و سازش کردن و جور بودنه
There's nothing to worry about. We can get along : چیزی برای نگرانی وجود نداره. ما میتونیم با هم کنار بیایم
Get along هم به معنای کنار آمدن و سازش کردن و جور بودنه
There's nothing to worry about. We can get along : چیزی برای نگرانی وجود نداره. ما میتونیم با هم کنار بیایم
بهتر شدن، کنار اومدن، جبران کردن، فراموش کردن
باهاش کنار بیا
بیخیالش - ولش کن
بی اعتنایی کردن، نادیده گرفتن
بی توجهی کردن
بهتر شدن، بهبود یافتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)