از کنترل خارج شدن، نادیده گرفته شدن
از کنترل خارج شدن
قبل از اینکه چیزی از کنترل خارج شود
غیر قابل کنترل
از کنترل خارج شدن،
Become difficult to control
از دستت در رفتن
از کنترل خارج شدن
از کنترل خارج شدن
پایان سال تحصیلی بود و بچه ها داشتن یک مقدار از کنترل خارج می شدن.
@لَنگویچ
از کنترل خارج شدن، پر هرج و مرج و غیر قابل کنترل شدن یک موقعیت
کنترل چیزی از دست کسی خارج شدن
اوضاع از دست در رفتن، کنترل اوضاع را از دست دادن، افسار/عنان/لگام چیزی را از دست دادن، خارج از کنترل شدن
همه چیز از کنترل خارج شدن
سلام دوستان. تعریف انگلیسی:get out of control وقتی که ی چیزی از کنترل ما خارج میشه ما از این اصطلاح استفاده میکنیم
For example: the children are making a
lot of noise so the classroom get out of
. my hand
از کنترل خارج شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)