get out

/gɛt aʊt//gɛt aʊt/

1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to leave or be let out (often followed by of).

- We got out of school late today.
[ترجمه سوگل] ما امروز مدرسه را دیر ترک کردیم ( دیرتر از مدرسه آمدیم )
|
[ترجمه محمد شریفی راسخ] دیر از مدرسه اومدیم بیرون
|
[ترجمه نیکان] ما امروز دیر از مدرسه خارج شدیم
|
[ترجمه گوگل] امروز دیر از مدرسه بیرون آمدیم
[ترجمه ترگمان] امروز از مدرسه اومدیم بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to become known.

- She hoped the secret wouldn't get out.
[ترجمه mahsa] او امیدوار بود راز فاش نشود.
|
[ترجمه م.باقریان] او امیدوار بود راز فاش نخواهد شد
|
[ترجمه محمد شریفی راسخ] امید داشت که رازش فاش نخواهد شد
|
[ترجمه ] امیدوار بود این راز فاش نشود
|
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که راز فاش نشود
[ترجمه ترگمان] امیدوار بود که این راز فاش نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. all get-out
(عامیانه) بسیار بسیار،خیلی زیاد

2. big as all get-out
بسیار گنده

3. If you can't stand the heat get out of the kitchen.
[ترجمه mahsa] اگر نمیتوانی گرما را تحمل کنی، از آشپزخانه برو بیرون.
|
[ترجمه ㅉ혀ㅡ] اگر نمیتوانید گرما را تحمل کنید از آشپزخانه بیرون بیایید
|
[ترجمه 아미] اگر شما نمی توانید گرما را تحمل کنید از آشپزخانه خارج شوید
|
[ترجمه گوگل]اگر تحمل گرما را ندارید از آشپزخانه خارج شوید
[ترجمه ترگمان]اگر طاقت تحمل گرما را نداری از آشپزخانه بیرون بیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Get out of my way or I'll ride you down!
[ترجمه saeed] از سر راه من برو کنار یا اینکه از روی تو رد می شوم.
|
[ترجمه گوگل]از سر راه من برو وگرنه سوارت می کنم پایین!
[ترجمه ترگمان]ازسر راهم برو کنار وگرنه میرسونمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt too lazy to get out of bed.
[ترجمه محمد شریفی راسخ] برای بیرون رفتن از رخت خواب احساس تنبلی شدید میکرد
|
[ترجمه گوگل]احساس تنبلی برای بلند شدن از رختخواب داشت
[ترجمه ترگمان]خیلی تنبل بود که از تخت بلند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's quite capable of lying to get out of trouble.
[ترجمه گوگل]او کاملاً قادر است برای رهایی از دردسر دروغ بگوید
[ترجمه ترگمان]اون کاملا توانایی دروغ گفتن داره که از دردسر دور بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was eager to get out of the ruck and distinguish himself in some way.
[ترجمه گوگل]او مشتاق بود که از رکاب بیرون بیاید و خود را به نوعی متمایز کند
[ترجمه ترگمان]او مشتاق بود که از میان گله بیرون بجهد و به نحوی از خودش متمایز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's get out of here, huh?
[ترجمه محمد شریفی راسخ] بزن بریم از اینجا
|
[ترجمه گوگل]بیا از اینجا برویم، ها؟
[ترجمه ترگمان]بیا از اینجا بریم، ها؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The door locked accidentally, and I couldn't get out of the room.
[ترجمه گوگل]در به طور تصادفی قفل شد و من نتوانستم از اتاق خارج شوم
[ترجمه ترگمان]در به طور اتفاقی قفل شد و من نمی توانستم از اتاق بیرون بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hey baby, why don't you get out on the floor and strut your stuff?
[ترجمه گوگل]سلام عزیزم، چرا نمیری روی زمین و به وسایلت دست و پا نمیزنی؟
[ترجمه ترگمان]هی عزیزم، چرا از زمین بیرون نمیری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A bird has got inside the chimney,and can't get out!
[ترجمه گوگل]پرنده ای داخل دودکش رفته است و نمی تواند بیرون بیاید!
[ترجمه ترگمان]یک پرنده درون بخاری دارد و نمی تواند بیرون بیاید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is loath to get out of bed on cold mornings.
[ترجمه گوگل]او از بلند شدن از رختخواب در صبح های سرد بیزار است
[ترجمه ترگمان]دوست ندارد صبح ها زود از رختخواب بیرون بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had to get out of the rat race and take a look at the real world again.
[ترجمه گوگل]من باید از مسابقه موش خارج می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه ترگمان]باید از مسابقه موش خلاص می شدم و دوباره به دنیای واقعی نگاه می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The poor old girl doesn't get out much these days.
[ترجمه گوگل]پیر دختر بیچاره این روزها زیاد بیرون نمی آید
[ترجمه ترگمان]این روزها این دختر بیچاره از اینجا بیرون نمی رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'll get out when you stop at the traffic lights.
[ترجمه گوگل]وقتی جلوی چراغ راهنمایی توقف کردی بیرون خواهم آمد
[ترجمه ترگمان]وقتی جلوی دوربین های ترافیکی توقف کنید، من بیرون می ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• exit, leave, go outside
go away! get lost!

پیشنهاد کاربران

گاهی مختصر get out of here : شوخی می کنی - نه بابا - غیر ممکنه - محاله
افشا شدن ( در مورد خبر یا اطلاعات )
یکی از معانی متعددش: به دست آوردن، کسب کردن، بیرون کشیدن اطلاعات یا چیزی از کسی یا چیزی.
took three days, but i finally got something out of that code
سه روزطول کشید، اما بالاخره چیزی از اون کد بیرون کشیدم، چیزی گیر اوردم.
گم شو.
بیرون آوردن، در آوردن ) مثل افکار )
تفاوت Get off و Get out در معنای "خارج کردن":
Get off رو برای خارج کردن یا کندن چیزی استفاده میکنن که "روی" چیزی هست. مثلا اگه به کسی بگی دستتو بکش میگی:
Get your hands off me.
اما
Get out رو برای خارج کردن از چیزی استفاده میکنن که "داخل" چیز دیگه ایه. مثلا اگه بخوای بپرسی آیا در آوردن دستت از توی اون دستکش راحت هست یا خیر میگی:
...
[مشاهده متن کامل]

Is it easy to get your hands out of it, or not?

درز کردن خبر هم معنی می دهد
if information gets out, a lot of people then know it although it is meant to be secret
We have to make absolutely certain that none of this gets out.
It’s bound to get out that he’s retiring soon.
قابل توجه کاربری که می گوید اصلا به معنی escape نیست:
طبق دیکشنری لانگمن اولین معنی to leave a room or building
دومین معنی to escape from a place
سومین معنی to help someone leave a place or escape from a place
🔴 CAR
Get in the car ( سوار شدن ) / Get out of the car ( پیاده شدن )
🔴 TAXI
Get in the taxi ( سوار شدن ) / Get out of the taxi ( پیاده شدن )
🔴 BUS
Get on the bus ( سوار شدن ) / Get off the bus ( پیاده شدن )
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 SHIP
Get on the ship ( سوار شدن ) / Get off the train ( پیاده شدن )
🔴 TRAIN
Get on the train ( سوار شدن ) / Get off the train ( پیاده شدن )
🔴 BICYCLE / Bike
Get on the bike ( سوار شدن ) / Get off the bike ( پیاده شدن )
🔴 MOTORCYCLE
Get on the motorcycle ( سوار شدن ) / Get off the motorcycle ( پیاده شدن )
🔴 HELICOPTER
Get in the Helicopter ( سوار شدن ) / Get out of the helicopter ( پیاده شدن )
🔴 SUBMARINE
برای زیر دریایی استثناعاً هر چهار تاش قابل استفاده است. هم on هم in
🔴 BOAT
قایق هم بستگی داره به اندازه ش. اگه عرشه داره on و اگه نداره in
You "get out of" a helicopter, like you "get out of" a car. You "get off" a form of public transport, like plane, train, bus and also bike. You "get out of" something which encloses or surrounds you.

بیرون آمدن از لاک ( در برخی موارد )
بازجویی_ سوال پیچ
از وضعیت ( بد و ناخوشایند یا زندگی روزمره و یکنواخت ) درآمدن
از شر کسی یا چیزی خلاص شدن
: I'm getting out of this company دارم گورمو از این شرکت گم می کنم! = دارم از این شرکت لعنتی میرم بیرون!
هم به معنی رفتن به بیرون هست
هم به معنی گمشو
getting research messages out to other staff
رساندن پیام های پژوهش به سایر کارمندان
از درب خارج شدن
از پس کاری برآمدن
1 - بیرون رفتن، خارج شدن/کردن، ترک کردن
Get out of the kitchen : از آشپزخونه برو بیرون
Get out of my way : از سر راهم برو کنار
برای ماشین:
get in : سوار شدن
get out : پیاده شدن

...
[مشاهده متن کامل]

2 - فرار کردن، در رفتن/ فراری دادن، خارج کردن ( get somebody out )
Some of the animals had got out : چندتا از حیوونا فرار کرده بودن
It’s important to get these people out as soon as possible : مهمه که هر چه زودتر این افراد رو فراری بدیم ( خارج کنیم )
3 - بیرون آوردن، خارج کردن، درآوردن
She got out her violin and started to play : اون ویولونش رو درآورد و شروع کرد به نواختن
4 - افشا شدن
5 - منتشر کردن، بیرون دادن
We’re hoping to get the new catalogue out next week : امیدواریم که کاتالوگ جدید رو هفته بعد منتشر کنیم
6 - برو بابا، نه بابا، شوخی میکنی
یک اصطلاح غیررسمی امریکایی، وقتی که کسی چیزی رو میگه و ما اون رو باور نداریم یا باهاش موافق نیستیم
A : Ralph painted that, you know :حقیقتش، رالف اون ( نقاشی ) رو کشیده
B: Get out : برو بابا ( الکی میگی ) !
Get out of something :
7 - شونه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن ( get out of something )
We promised we'd go—we can't get out of it now : ما قول دادیم که میریم، الان نمیتونیم از زیربارش در بریم
I think her backache was just a way of getting out of the housework : فکر میکنم کمردردش فقط یه راهی برای در رفتن و شونه خالی کردن از انجام کارای خونه بود
I've got a meeting on Friday evening, but I'm trying to get out of it : جمعه یه قرار دارم، اما دارم تلاش میکنم یه جوری بپیچم
8 - به معنی ترک کردن یه عادت یا کار معمول که انجام میدیم یا همون give up
I wanted to get out of teaching : میخواستم تدریس رو ترک کنم.
9 - حرف/اعتراف کشیدن از کسی، مجبور کردن کسی به گفتن یا دادن چیزی ( به زور ) ( get something out of somebody )
The police finally got a confession out of her: پلیس بالاخره ازش اعتراف کشید
See if you can get any details out of her : ببین میتونی هیچ جزئیاتی از حرفاش بکشی بیرون
get something out of somebody/something
10 - از کسی یا چیزی سود بردن، بهره بردن، استفاده کردن، یه چیز مفید بدست آوردن، لذت بردن، یه چیزی یاد گرفتن
I don’t understand what she gets out of her relationship with him : نمیفهمم از رابطه با اون چی گیرش میاد ( چه سودی، چه لذتی ) ؟
He always gets the best out of people : اون همیشه بهترین بهره و استفاده رو از مردم میبره
now let's see how you can get the most out of this course : حالا ببینیم شما چطور میتونید بیشترین بهره و استفاده رو از این دوره آموزشی ببرید.
He gets a lot of satisfaction out of being a teacher : اون از معلم بودن رضایت زیادی بدست میاره ( کاملا راضیه )
She seems to get a lot out of life : به نظر میاد اون از زندگی بهره زیادی برده
I hope he got something out of his visit : امیدوارم از ملاقاتش یه چیزی گیرش اومده باشه ( یه چیز مفیدی به دست آورده باشه، یادگرفته باشه )
Children can get a lot out of being involved in community projects : بچه ها میتونن از مشارکت در کار های اجتماعی، چیز های زیادی بدست بیارن ( یاد بگیرن )

منابع• https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/american_english/get-out-of• https://www.ldoceonline.com/dictionary/get-out-of• https://www.ldoceonline.com/dictionary/get-out• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/get-out-of• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/get-out
گمشو
برو بیرون
بعضی وقتا معنی : نگو . نبابا هم میده
به دست آوردن، کسب کردن، حاصل نمودن

( Produce sth ( longman dictionary
We're hoping to get the new catalogue out next week.
گمشو
مترادف drop dead
( عامیانه ) نه بابا ، برو بابا
افشا شدن ، درز پیدا کردن
برداشتن
get that out of my way
برخواستن
در حالت عامیانه یعنی "گم شو"
Get out of my sight از جلوی چشم گم شو
آشکارسازی، بیرون ریزی، برون ریزی
معنی get outبه هیچ وجه escapeیا فرار کردن نیست و من فکر کنم اقای حسن امامی به اشتباه از روی اون جمله این معنی رو به این کلمه دادن. . .
معنی این کلمه در این جملهleave یعنی بیرون رفتن است
The prisoners get out through the� window:
یعنی زندانی ها از پنجره بیرون رفته اند!!!
Get out:
( LEAVE )
B1�to�leave�a�closed�vehicle, building, etc. :
I'll get out when you �stop� at the �traffic� lights.
More examples
Hold the� door� open �so that I can get out.
...
[مشاهده متن کامل]

Do you� want �to get out?
The �driver �stopped �the� car �at the� side �of
the� road �and got out.
I �banged� my�head�as I was getting out of the �car.
( VISIT PLACES )
�to go out to different �places , spend �time� with� people, and �enjoy yourself:
We don't get out much since we had the� children.

BECOME KNOWN )
If �news �or �information �gets out , people �hear �about it� although someone is� trying �to�ke ep�it�secret:
I don't �want� it to get out that
I'm �leaving before I've had
a�chance�to�tell� Anthony.
( get out! )
us �informal� ( uk�old - fashioned�get away ( with you ) ! )

said when you do not� believe� or� agree with what someone is saying:
"Ralph�painted�that, you�know. " "Get out!"

1. To remove or extract something from some one, place or thing. خارج کردن یا بیرون آوردن چیزی از کسی یا جایی یا چیزی.
2. To depart, flee or escape. ترک کردن و در رفتن و فرار کردن.
3. To cause someone or something to depart, flee, or escape. باعث ترک کردن یا در رفتن یا فراری دادن کسی یا چیزی.
...
[مشاهده متن کامل]

4. To speak, sing, or otherwise verbalize something, often when doing so is difficult. In this usage, a noun or pronoun can be used between "get" and "out. "
5. To be revealed. فاش شده.
6. To reveal something. فاش شدن یا آشکار شدن یا ظاهر شدن چیزی.
7. To produce, create, or publish something. تولید یا خلق کردن یا انتشار.
In this usage, a noun or pronoun can be used between "get" and "out. "

فرار کردن - مترادف escape
مثال the prisoners get out through the window زندانی ها از پنجزه فرار کردند
یک اصطلاح به معنی برو بیرون، برو گمشو، یا پیاده شو!
از چیزی سود و بهره بردن
Get sth out of sth
Get out of something
از زیرش در رفتن، شانه خالی کردن از چیزی
برو بیرون
( اصطلاح ) نه بابا , شوخی میکنی . مثال :فکر کنید دونفر تو اتوبوس یاقطار باهم تازه اشنا شدن و حرف میزنن:
- How far are you going
- rockville center
- get out! me too
Get out of my way
از سر راهم برید کنار
از زبان کسی حرف کشیدن
شانه خالی کردن
Joe said he felt ill, but he was just trying to get out of doing the housework
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس