گیر آوردن، به دست کسی رسیدن. . هنوز یه کپی ازش گیرم نیومده! I havent got my hands on a copy yet.
به دست اوردن
چیزی را پیدا کردن یا چیزی را گیر اوردن
?Where can I get my hands on laptop
کجا میتونم لبتاب گیربیارم ( پیدا کنم )
چیزی را پیدا کردن یا چیزی را گیر اوردن
کجا میتونم لبتاب گیربیارم ( پیدا کنم )
پیدا کردن یا به دست آوردن چیزی
به تصرف در آوردن چیزی
به دست آوردن مالکیت چیزی
به تصرف در آوردن چیزی
به دست آوردن مالکیت چیزی
۱ - همینکه دستم بهش برسه!!!
همینکه گیرش بیارم Catch someone punish them
Oh, once I lay my hands on you, you'll take back what you said!
همین که دستم بهت برسه حرفت رو پس میگیری!
۲ - گیر آوردن، به دست آوردن، گرفتن، پیدا کردن
... [مشاهده متن کامل]
Get, find, control, catch
As soon as I lay hands on the book, I'll call you,
aquire, obtain, find
به محض اینکه کتاب بدستم برسه/کتاب رو گیرش بیارم خبرت میکنم.
همینکه گیرش بیارم Catch someone punish them
همین که دستم بهت برسه حرفت رو پس میگیری!
۲ - گیر آوردن، به دست آوردن، گرفتن، پیدا کردن
... [مشاهده متن کامل]
به محض اینکه کتاب بدستم برسه/کتاب رو گیرش بیارم خبرت میکنم.
پیدا کردن
دسترسی داشتن
به دست آوردن
دست یافتن