get on your face

پیشنهاد کاربران

To criticize or shout at someone in a very direct and angry way.
کسی را با صراحت و عصبانیت خطاب و عتاب کردن، توپیدن به کسی.
مثال:
The coach was/got in my face because I was late for practice.
ترجمه پیشنهادی:
مربی حسابی به من توپید چون دیر سر تمرین رسیدم.

بپرس