get on the band wagon

انگلیسی به انگلیسی

• join a cause, follow the crowd

پیشنهاد کاربران

To join an activity or cause that has become very popular, often to gain some advantage or share in its success��.
به یک فعالیت یا هدفی که بسیار محبوب شده است پیوستن، اغلب برای کسب مزیت یا سهیم شدن در موفقیت آن.
...
[مشاهده متن کامل]

**Example Sentence:**
After seeing the success of the new app, many developers decided to get on the bandwagon and create similar products.
پس از دیدن موفقیت اپلیکیشن جدید، بسیاری از توسعه دهندگان تصمیم گرفتند به این جریان بپیوندند و محصولات مشابهی ایجاد کنند.
**Synonyms:**
- Follow the trend
- Jump on the bandwagon
- Join the crowd
مترادف ها:
- پیروی از روند
- به جریان پیوستن
- به جمع پیوستن
**Usage in a Sentence:**
Politicians often get on the bandwagon of popular movements to gain public support.
سیاستمداران اغلب به جریان جنبش های محبوب می پیوندند تا حمایت عمومی را جلب کنند.

از قافله عقب نموندن
به بقیه پیوستن
به اکثریت پیوستن
همرنگ جماعت شدن
Get/jump/leap on the bandwagon

بپرس