get on the ball
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔹 دست به کار شو / حواست رو جمع کن / وارد عمل شو / از خواب بیدار شو و بجنب
🔹 مثال ها:
She finally got on the ball and started studying for the exam. بالاخره بجنبید و شروع کرد به درس خوندن برای امتحان.
... [مشاهده متن کامل]
If you don’t get on the ball, someone else will take your place. اگه نجنبی، یه نفر دیگه جات رو می گیره.
The manager told the team to get on the ball before the client arrives. مدیر به تیم گفت قبل از رسیدن مشتری بجنبن.
🔹 مترادف ها | get moving / take action / get to work / step up / get your act together
🔹 نکته ی فرهنگی و نمادین: در فرهنگ آمریکایی، این اصطلاح نماد بیداری ذهنی، مسئولیت پذیری، و شروع حرکت جدیه. در محیط های کاری، تحصیلی، یا ورزشی، اغلب برای هشدار یا انگیزه دادن استفاده می شه—مثل گفتن �وقتشه بجنبی!�
🔹 مثال ها:
She finally got on the ball and started studying for the exam. بالاخره بجنبید و شروع کرد به درس خوندن برای امتحان.
... [مشاهده متن کامل]
If you don’t get on the ball, someone else will take your place. اگه نجنبی، یه نفر دیگه جات رو می گیره.
The manager told the team to get on the ball before the client arrives. مدیر به تیم گفت قبل از رسیدن مشتری بجنبن.
🔹 مترادف ها | get moving / take action / get to work / step up / get your act together
🔹 نکته ی فرهنگی و نمادین: در فرهنگ آمریکایی، این اصطلاح نماد بیداری ذهنی، مسئولیت پذیری، و شروع حرکت جدیه. در محیط های کاری، تحصیلی، یا ورزشی، اغلب برای هشدار یا انگیزه دادن استفاده می شه—مثل گفتن �وقتشه بجنبی!�