get off the hook

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
از زیر بار مسئولیت در رفتن / قِسِر در رفتن / از دردسر خلاص شدن
در زبان محاوره ای:
در رفت / گیر نیفتاد / نجات پیدا کرد / از زیرش در رفت
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( حقوقی – معافیت از مجازات ) :**
وقتی کسی از مجازات، مسئولیت قانونی، یا تعهدی خلاص می شود
مثال: He got off the hook thanks to a technicality in the law.
به خاطر یه نکته ی فنی تو قانون، قِسِر در رفت.
2. ** ( محاوره ای – نجات از دردسر ) :**
وقتی کسی از موقعیت سخت، شرم آور، یا پرهزینه فرار می کنه
مثال: I forgot to do the report, but my colleague got me off the hook.
گزارش رو یادم رفت، ولی همکارم نجاتم داد.
3. ** ( اخلاقی – فرار از مسئولیت ) :**
گاهی با بار منفی استفاده می شه، یعنی کسی از مسئولیت اخلاقی یا اجتماعی شونه خالی کرده
مثال: You can’t just get off the hook—you owe us an explanation.
نمی تونی همین جوری در بری—باید توضیح بدی.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
escape responsibility – be let off – dodge consequences – be excused – get away with – be spared

مثال this time you get off the hook
این دفعه رو قصر در رفتی
فرار کردن از مخمصه/دردسر، تبرئه شدن، خلاص شدن، راحت شدن از مسئولیت یا شرایط سخت، فرار کردن از بار تعهد، اجازه دادن به کسی که از یک موقعیت دشوار فرار کند یا از انجام چیزی که تمایلی به انجام آن ندارد خلاص شود
بی عیب و نقص
از چیزی خلاص شدن