مشارکت فعال کردن در یک مطالبه گروهی یا هدف.
مثال؛
... [مشاهده متن کامل]
سهیم شدن در چیزی، گیر آوردن چیزی غالبا خوب
Thought i d be getting in on something good here, but it turned out nothing except fatigue
فکر کردم چیز خوبی اینجا گیرم میاد، ولی جز خستگی چیزی عایدم نشد.
فکر کردم چیز خوبی اینجا گیرم میاد، ولی جز خستگی چیزی عایدم نشد.
سهیم شدن
If you'd like to get in on this offer, call now.
A Japanese company tried to get in on the deal.