get in

/gɛt ɪn//gɛt ɪn/

1- داخل شدن، وارد شدن 2- ملحق شدن یا کردن (به دسته یا کلوپی)، پیوستن به 3- صمیمی شدن با، رابطه ی نزدیک برقرار کردن با

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to go in; enter.

- We couldn't get in without tickets.
[ترجمه KING AMIN] ما بدون بلیط نمیتوانیم وارد بشیم
|
[ترجمه امین] ما بدون بلیط ها نتوانستیم وارد بشویم.
|
[ترجمه aydaw] ما نتونستیم بدون بلیط ها وارد شویم.
|
[ترجمه گوگل] بدون بلیط نمی توانستیم وارد شویم
[ترجمه ترگمان] ما بدون بلیط نتونستیم وارد بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to arrive.

- The bus won't get in until noon.
[ترجمه گوگل] اتوبوس تا ظهر سوار نمی شود
[ترجمه ترگمان] تا ظهر سوار اتوبوس نمی شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Don't throw out your dirty water before you get in fresh.
[ترجمه گوگل]قبل از ورود به داخل آب کثیف خود را بیرون نریزید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه سرحال به شی آب کثیفت را بیرون نیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The devil may get in by the keyhole, but the door won't let him out.
[ترجمه گوگل]شیطان ممکن است از سوراخ کلید وارد شود، اما در به او اجازه بیرون نمی دهد
[ترجمه ترگمان]شیطان می تواند از سوراخ کلید وارد شود، اما در باز نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He always tries to get in with the most influential people.
[ترجمه گوگل]او همیشه سعی می کند با تأثیرگذارترین افراد ارتباط برقرار کند
[ترجمه ترگمان]همیشه سعی می کند با نفوذترین افراد این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm definitely going to get in touch with these people.
[ترجمه گوگل]حتما با این افراد ارتباط برقرار خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]من مطمئنم که با این آدم ها ارتباط برقرار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I need to get in contact with Mr. Barr right away.
[ترجمه گوگل]من باید فوراً با آقای بار تماس بگیرم
[ترجمه ترگمان]من باید با آقای \"Barr\" ارتباط برقرار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Big business will never let petty nationalism get in the way of a good deal.
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای بزرگ هرگز اجازه نخواهند داد که ناسیونالیسم کوچک مانع یک معامله خوب شود
[ترجمه ترگمان]ملت بزرگ هرگز اجازه نخواهد داد که nationalism با هم معامله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He invited us to get in the car and go for a ride with him.
[ترجمه یگانه] او از ما دعوت کرد تا سوال ماشین او بشویم و با او برویم
|
[ترجمه گوگل]از ما دعوت کرد که سوار ماشین شویم و با او سوار شویم
[ترجمه ترگمان]از ما دعوت کرد سوار اتومبیل بشویم و با او برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How can he get in touch with you?
[ترجمه گوگل]او چگونه می تواند با شما ارتباط برقرار کند؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونه باه ات ارتباط برقرار کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nothing will get in my way of. . .
[ترجمه گوگل]هیچ چیز سر راه من قرار نخواهد گرفت
[ترجمه ترگمان] هیچ چیز به روش من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How can he get in contact with you?
[ترجمه گوگل]او چگونه می تواند با شما ارتباط برقرار کند؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونه با تو ارتباط برقرار کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was impossible for anyone to get in because no one knew the password.
[ترجمه گوگل]برای کسی غیرممکن بود که وارد شود زیرا کسی رمز عبور را نمی دانست
[ترجمه ترگمان]برای کسی غیر ممکن بود که وارد شود چون کسی رمز عبور را نمی دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Labour are sure to get in at the next election.
[ترجمه گوگل]حزب کارگر مطمئناً در انتخابات بعدی شرکت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها مطمئن هستند که در انتخابات بعدی شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can get in with this set of keys.
[ترجمه گوگل]با این مجموعه کلیدها می توانید وارد شوید
[ترجمه ترگمان]میتونی با این دسته کلید وارد بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He smashed a window to get in and nicked a load of silver cups.
[ترجمه گوگل]او یک پنجره را شکست تا وارد شود و یک محموله فنجان نقره‌ای را کوبید
[ترجمه ترگمان]او یک پنجره را خرد کرد تا به داخل بیاید و یک عالمه فنجان نقره ای را سوراخ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It only costs a couple of quid to get in.
[ترجمه گوگل]برای ورود فقط چند کویید هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]فقط چند پوند برای رسیدن به آن هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• enter, go into
arrive (as in: "do you know the time jane's plane gets in?")

پیشنهاد کاربران

- رسیدن = ( arrive )
👈 که معمولاً برای فرم زمانی گذشته استفاده میشه.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- پذیرفته شدن یا قبول شدن = ( be accepted by )
...
[مشاهده متن کامل]

👈 مثل پذیرفته شدن قبول شدن در یک مدرسه، دانشکده یا دانشگاه یا یک پذیرفته شدن در گروهی با اعضای محدود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- سوار شدن
👈 وسایل نقلیه نشستنی مثل تاکسی ( امکان سرپا ایستادن وجود نداره )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
They got in late last night
اونا دیشب دیر رسیدن.
He applied to that college and really hopes to get in
او به دانشکده درخواست داد و واقعاً امیدوار هست که پذیرفته بشه.

1 -
To enter or climb into a vehicle, building, or enclosed space
وارد شدن به ساختمان، یا فضای بسته یا سوار وسیله نقلیه شدن
مثال؛
Can you help me get in the car; my hands are full.
2 -
...
[مشاهده متن کامل]

To arrive or reach a destination
رسیدن یا رسیدن به مقصد
مثال؛
What time do you think we'll get in to the hotel?
3 -
To be accepted or admitted into a school, program, or organization
پذیرش شدن یا قبول شدن در یک مدرسه، برنامه یا سازمان
مثال؛
I'm hoping to get in to a good college next year.
4 -
To be involved or participate in an activity
درگیر شدن یا شرکت کردن در یک فعالیت
مثال؛
Do you want to get in on the game?
5 -
To start doing something
شروع به انجام کاری کردن
مثال؛
Let's get in there and get to work!

get your order in
سفارش خود را دریافت کنید
ییکی از معانی straightforward و سرراست ش:
SYN: enter
داخل شدن - وارد شدن ( معلوم )
داخل بردن - وارد کردن ( مجهول )
- to enter a place, especially when this is difficult
- to succeed in entering a place, especially by using force or a trick
...
[مشاهده متن کامل]

💠 The theatre was already full, and we couldn’t get in.
مورد اول: سوار خودرو شدن ( car )
مورد دوم: داخل بردن - وارد مکانی کردن
💠 Philip, get them in.
Get your asses moving.
Alright, everyone's abroad.
. . . Good morning Mr. Smith, 25.
You want to count?
Count them yourself, and show them in.
Alright, I'll get them in.
Sir, some are strong. You can give them a card.
یالا بینم. . . برید سوار شید
فیلیپ سوارشون کن.
بدو بینم، بدو. . . بدو. . .
تکون بخورید، یالا بینم. . . بدو بارک ا. . .
زود باشید، زود باشید
زودتر آقا، زودتر. . .
خیلی خب، برید بالا
برو اون ته ته، عقب عقب. . . یالا
بپرید بالا ببینم، یالا
آ بارک ا. . . برو بالا بینم معطل چی هستید
برید. . . برو آقا دیگه، معطل چی هستی
خیلی خب برو، همه سوار شدن.
. . . سام علیکم آقای اسمیت، ۲۵ نفرن.
میخواید خودتون هم بشمرید؟
خودت ساکت شون کن، یکی یکی ببرشون تو اون اتاق. مواظب شون باش.
خیالتون راحت باشه، خودم میبرمشون تو.
آقای دکتر چندتاشون هم پرزور ان. میشه براشون کارت صادر کرد هااا. . .

دوستان به این phrassl verbها توجه کنید:
come in
get in
go in
هر سه به معنای "وارد شدن" هستند و بسته به محتوای جمله مورد استفاده قرار میگیرن. همچنین:
come out
get out
go out
هر سه به معنای "خارج شدن" هستند و بسته به محتوای جمله مورد استفاده قرار میگیرن.
🔴 CAR
Get in the car ( سوار شدن ) / Get out of the car ( پیاده شدن )
🔴 TAXI
Get in the taxi ( سوار شدن ) / Get out of the taxi ( پیاده شدن )
🔴 BUS
Get on the bus ( سوار شدن ) / Get off the bus ( پیاده شدن )
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 SHIP
Get on the ship ( سوار شدن ) / Get off the train ( پیاده شدن )
🔴 TRAIN
Get on the train ( سوار شدن ) / Get off the train ( پیاده شدن )
🔴 BICYCLE / Bike
Get on the bike ( سوار شدن ) / Get off the bike ( پیاده شدن )
🔴 MOTORCYCLE
Get on the motorcycle ( سوار شدن ) / Get off the motorcycle ( پیاده شدن )
🔴 HELICOPTER
Get in the Helicopter ( سوار شدن ) / Get out of the helicopter ( پیاده شدن )
🔴 SUBMARINE
برای زیر دریایی استثناعاً هر چهار تاش قابل استفاده است. هم on هم in
🔴 BOAT
قایق هم بستگی داره به اندازه ش. اگه عرشه داره on و اگه نداره in
You "get out of" a helicopter, like you "get out of" a car. You "get off" a form of public transport, like plane, train, bus and also bike. You "get out of" something which encloses or surrounds you.

1 - رسیدن ( arrive )
2 - قبول شدن یا پذیرفته شدن ( معمولا در دانشگاه )
3 - سوار وسیله ( نقلیه ) شدن
رسیدن
مداخله کردن
وارد شدن
دخالت کردن
● وارد شدن، رسیدن
● جمع آوری محصل کردن
● موفق به انجام کاری شدن
رو به رو شدن
Get in/out سوار و پیاده شدن از تاکسی و ماشین شخصی
Get on/off سوار و پیاده شدن اتوبوس، قطار، کشتی، هواپیما
گاهی به معنی ( ( زیر دوش آب رفتن ) ) هستش
انتخاب شدن، قبول شدن در انتخابات ( informal )
1 داخل شدن
2 پذیرفته شدن
Get in man. Shut the door : سوار شو مرد. درو ببند
به دست آوردن
حاصل کردن
can i get this in medium size
وارد شدن
Jimmy and May get in the car
جیمی و می وارد ماشین شدند
1.
to succeed in doing, making, or delivering
2 :
to include in one's schedule
My bag is pretty big and I can get may laptop and all my business papers in it
دریافت کردن، فهمیدن، گرفتن ( در معنای ادراک و درک کردن )
وصول کردن
جمع آوری کردن
انتخاب شدن
وارد شدن
گذاشتن چیزی داخل چیزی ( مثل گذاشتن وسایل داخل کیف دستی )
get in:وارد شدن

get on : سوار شدن
get in : وارد شدن
آوردن، داخل کردن ، وارد کردن
چت کردن
رسیدن ( اتوبوس، قطار و . . . )
اضافه شدن به جمعی

سوار شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس