get fired up

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی پیشنهادی: به شدت هیجان زده یا باانگیزه شدن / آتش گرفتن از شور و اشتیاق / به وجد آمدن برای انجام کاری
🔹 مثال ها:
The coach’s speech got the team fired up before the game. سخنرانی مربی تیم رو قبل از بازی حسابی به وجد آورد.
...
[مشاهده متن کامل]

I get fired up whenever I hear this song — it makes me feel unstoppable. هر وقت این آهنگ رو می شنوم، آتیش می گیرم — حس می کنم شکست ناپذیرم!
She got fired up about the new project and worked all night. از پروژه ی جدید حسابی هیجان زده شد و تمام شب کار کرد.
🔹 مترادف ها: get pumped • get hyped • get energized • get excited • get revved up

مشتاق شدن، ذوق زده شدن، هیجان زده شدن