- توجه و حواس خود را جمع چیزی/کاری کردن
- مشغول چیزی بودن/شدن
- ( به کاری ) پرداختن
- مورد ملاحظه قرار دادن
- کاری را شروع کردن
... [مشاهده متن کامل]
- سر اصل مطلب رفتن
- بیا برسیم به کارمون ( منظور: حاشیه رو ول کن )
- به کار اصلی پرداختن
- شروع کردن جلسه یا کار به صورت جدی
موتور مردمُ کجا ورداشتی بردی؟
آقا مایکل عین قرقی میره!
. . .
زود باش دیگه. . . زود باش بجنب
آخه چه خبره؟
دِ شب شد بجنب
چی شده. . . کجا میخوای بری مگه؟
بیا بعد بهت میگم.
سلام برایان.
سلام، خوشگله.
توئم که همش میخوری!
بیا، بخور! جون من. . .
خودت بخور مگه نمیبینی. . .
خودشه؟
آره.
چطوری، بازیگوش وظیفه نشناس؟
بد نیستم.
خاله ت هم خوب چیزیه ها!
برو گم شو ایکبیری. . . 😂
خیلی هم طرفدارته.
منو کشته تا یه کار واست جور کنم.
واسه همینه که من میخوام فردا پس فردا شوهر خاله ت بشم!😂
دیگه لیچار نباف حالا، حرفت بزن.
بیا.
تو دیگه از حالا به بعد واسه خودت یه پا کاسب کاری.
همین حالا با آقا مایکل میری ته شهر، بساط مفصلی پهن میکنی و پلو میفروشی.
یه اجاق، ده - بیست تا پیاله، و یه سینی مسی بهت میدم، با دو تا بشکه پلو/برنج.
زیر اجاق رو روشن میکنی و هر ملاقه رو میفروشی. . . دو دلار، سه دلار یا پنج دلار.
اما جون این خاله ت، سر ما کلاه نذاری آ!
حساب - کتابت باید درست باشه.