get down


1- پایین رفتن 2- (از اسب و اتومبیل و غیره) پیاده شدن

جمله های نمونه

1. Stop larking about and get down to the problem.
[ترجمه گوگل]غر زدن را متوقف کنید و به مشکل بپردازید
[ترجمه ترگمان]larking را رها کنید و مشکل را حل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She yelled at the child to get down from the wall.
[ترجمه گوگل]او به کودک داد زد که از دیوار پایین بیاید
[ترجمه ترگمان]سرش داد کشید که بچه از دیوار پایین بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stop arguing about procedure and let's get down to business.
[ترجمه حسن] بحث درباره رویه را متوقف کنید و کسب و کار را شروع کنیم
|
[ترجمه گوگل]بحث در مورد رویه را متوقف کنید و بیایید به کار خود بپردازیم
[ترجمه ترگمان]بحث را در مورد رویه متوقف کنید و بیایید به کسب وکار برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's skip the formalities and get down to business.
[ترجمه گوگل]از تشریفات بگذریم و دست به کار شویم
[ترجمه ترگمان]بیا تشریفات رو بی خیال شیم و بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let's cut the crap and get down to business.
[ترجمه گوگل]بیایید این مزخرفات را کاهش دهیم و به کار خود بپردازیم
[ترجمه ترگمان]بیا تمومش کنیم و بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I really must get down to some study.
[ترجمه گوگل]من واقعاً باید کمی مطالعه کنم
[ترجمه ترگمان]واقعا باید برم یه سری درس بخونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's get down to the nitty-gritty and work out the costs.
[ترجمه گوگل]بیایید به موضوع اصلی بپردازیم و هزینه ها را بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید به لوازمی که نیاز داریم برسیم و هزینه ها را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's get down to work.
[ترجمه گوگل]بیایید دست به کار شویم
[ترجمه ترگمان]بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Get down off that table immediately, you silly girl!
[ترجمه گوگل]فوراً از آن میز پایین بیا، دختر احمق!
[ترجمه ترگمان]زود از اون میز کنار بیا دختر احمق!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let's get down to business.
[ترجمه گوگل]بریم به کسب و کار برسیم
[ترجمه ترگمان]بریم سر کارمون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Okay, that's the broad plan-let's get down to the specifics.
[ترجمه گوگل]بسیار خوب، این طرح کلی است - اجازه دهید به جزئیات بپردازیم
[ترجمه ترگمان]خب، نقشه broad اینه که بریم سر جزئیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need to get down to the serious business of working out costs.
[ترجمه گوگل]ما باید به کار جدی پرداختن به هزینه ها بپردازیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به کار جدی در زمینه هزینه های کاری برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm going to get down to studying English this term.
[ترجمه K. Siahcheshm] در نظر دارم این ترم بشینم انگلیسی بخونم.
|
[ترجمه گوگل]من قصد دارم در این ترم به مطالعه انگلیسی بپردازم
[ترجمه ترگمان]می خواهم این ترم را به زبان انگلیسی مطالعه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Never mind the side issues, let's get down to brass tacks and thrash out a basic agreement.
[ترجمه گوگل]به مسائل جانبی اهمیتی ندهید، بیایید دست به کار شویم و یک توافق اساسی را به پایان برسانیم
[ترجمه ترگمان]هرگز به مسائل جانبی توجه نکنید، بیایید به ضمیمه های برنجی نزدیک شویم و یک قرارداد اساسی را ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• descend, step down, get off of; (informal) lose one's inhibitions, thoroughly enjoy oneself, let loose (especially when dancing, playing music, singing, etc.)

پیشنهاد کاربران

دست به کار شدن. به چیزی دست یافتن
نشستن.
متضاد get up
Get something down
To eat or drink something, or persuade someone else to eat or drink somethkng
یعنی خوردن یا نوشیدن مخصوصا ترغیب کردن کسی به خوردن و یا نوشیدن چیزی
مثال:
I knew i'd feel bether once I'd got some food down.
من میدونستم که اگه غذایی میخوردم حالم بهتر میشد.
ممکنه به معنای "بیان کردن" هم باشه. مثلا به این مثال دقت کنین:
Let me get down a few details : اجازه دهید چند جزئیات را بیان کنم
1_ناراحت شدن، ناراحتی، ناراحت شد:باختن در فینال ناراحتش ( get him down ) کرد! 2_مستند کردن، نوشتن: خیلی مهمه که همه چیز مستند ) get things down بشه! 3_دادن به معنای خوردن یا خوراندن به کسی:هنوز نتونستم چیزی بهش بدم ( خوردن ) get anything down him
depress, descend
This rain is really getting me down.
پایین اوردن
مریض شدن
میز غذا را ترک کردن
چیزی نوشتن
دپرس و ناراحت شدن ( کردن )
با انرژی رقصیدن
به سختی غذا را خوردن و قورت دادن
مواظب باش، احتیاط کن ( اگر در اول جمله بیاید )
To have sex
to dance
to party
نوشتن:
Have you got me down for a trip?
دلسرد شدن / کردن
Get your feet down:پاهاتو بنداز پایین
در آمریکا معنی get down = بیا برقص
پاشو برقص
برقص
کاری را به صورت جدی شروع کردن
سرتونو بدزدین
دلسرد کردن
ناراحت کردن . افسرده کردن . نا امید کردن
Get down alive زنده زنده نابود کردن.
Get down
یک اصطلاح آمریکایی هست به معنای رقصیدن
مثال Let's get down
بزن برقصیم.
توی آهنگا هم زیاد شنیده میشه.
depress or demoralize someone.
مثلا:
"rainy days always get me down"
به موضوعی پرداختن
دمغ کردن پکر کردن
To disappoint
یادداشت کردن
get down : شروع کردن
نوشتن
get down your idea
ایده ات رو بنویس
برای پایین آوردن وسایل هم به کار میره.
بی حرکت!
سراغِ چیزی ( موضوعی ) رفتن، به چیزی پرداختن
لجام گسیخته ، از خود بیخود شدن
نشستن پای کاری
روی زمین دراز بکش
زمین زدن
نابود کردن
روشن کردن
بتمرگ😂🙊
Get yo ass down
Sit yo ass down
I'm not sure about the
exact meaning but I heard it on a talkshow clearly.
it might be informal ( impolite ) beware
Of using it.
1 - دمغ کردن، پکر کردن، افسرده کردن.
2 - خود را رها کردن، ( بخصوص موقع آواز خواندن، رقصیدن یا نواختن موسیقی . . . )
به عنوان سرت رو بدوزد هم معنی می شه
افتادن
نشستن
یک اصطلاح آمریکایی است. بعضی وقت ها به معنی پایین رفتن: برو پایین! بخواب روی زمین! بعضی وقت ها به معنی پیاده شدن از ( اتومبیل و اسب و. . . ) است .
پرداختن به چیزی
افسرده کردن
to depress a person
to make a person very sad
ناراحت شدن
در بعضی جمله ها به معنای خوابیدن
پایین رفتن - فرورفتن -
کم کردن
کسی را ناراحت کردن، کسی را نا امید کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٣)

بپرس