دستم بند بود، گیر کرده بودم، گرفتار بودم
مثال: - I have called you thousands of times! Why don't you answer me?
- sorry. I got caught up.
ترجمه: - هزاربار بهت زنگ زدم چرا جوامو ندادی؟
- ببخشید دستم بند بود ( گرفتار کارهای غیرمنتظره بودم )
مثال: - I have called you thousands of times! Why don't you answer me?
ترجمه: - هزاربار بهت زنگ زدم چرا جوامو ندادی؟
- ببخشید دستم بند بود ( گرفتار کارهای غیرمنتظره بودم )
جوگیر شدن
ما درگیر چیزهای مضخرف شده ایم مثل تورم، بورس، برجام . . . و امام زمان را فراموش کرده ایم
درواقع ما فقط زنده هستیم و زندگی نمی کنیم
بروز شدن
I need to get caught up before final exam.
در بحر چیزی فرو رفتن، غرق/مستغرق/شیفته/مسحور/محو چیزی شدن
نا خواسته گرفتار شدن
درگیر چیزی شدن
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
to become involved in something, often without wanting to
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :
to become unexpectedly involved in an unpleasant or annoying situation
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین Cambridge :
معنی گرفته شده از دیکشنری آنلاین MACMILLAN :