get bogged down
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
چند جمله با "bog" و ترکیبات رایج آن آورده شده است:
1. Get bogged down ( گیر کردن در چیزی، گرفتار جزئیات شدن )
"We can't get bogged down by minor issues if we want to meet the deadline. " ( اگر بخواهیم به مهلت زمانی برسیم، نمی توانیم در مسائل جزئی گیر کنیم. )
... [مشاهده متن کامل]
"The team got bogged down in discussions about the budget and lost focus on the main goal. " ( تیم در بحث های مربوط به بودجه گیر کرد و تمرکزش را روی هدف اصلی از دست داد. )
2. Bog down ( کند شدن، گرفتار شدن )
"The project started to bog down when they couldn't agree on the design. " ( وقتی نتواستن در مورد طراحی توافق کنند، پروژه شروع به کند شدن کرد. )
"The negotiations bogged down after several rounds of talks without any progress. " ( مذاکرات پس از چند دور گفتگو بدون هیچ پیشرفتی کند شد. )
3. In the bog ( در باتلاق، در وضعیتی گیر کرده )
"The car got stuck in the bog, and we needed help to pull it out. " ( ماشین در باتلاق گیر کرد و به کمک نیاز داشتیم تا آن را بیرون بیاوریم. )
"His career was in the bog after a series of bad decisions. " ( حرفه اش پس از یک سری تصمیمات اشتباه در باتلاق گرفتار شد. )
4. Bogged down with ( گیر کردن با، گرفتار بودن در )
"She got bogged down with paperwork and couldn’t focus on the creative tasks. " ( او با کاغذبازی گیر کرده بود و نمی توانست روی کارهای خلاقانه تمرکز کند. )
"Don’t get bogged down with all the little problems; deal with them later. " ( با تمام مشکلات کوچک گیر نکن؛ بعداً آنها را حل کن. )
5. A bog ( باتلاق، منطقه گل آلود )
"The hikers had to be careful not to step into the bog, or they’d get stuck. " ( گردشگران باید مراقب می بودند که به باتلاق نروند، وگرنه گیر می کردند. )
"The bog is home to many rare species of plants and animals. " ( باتلاق خانه بسیاری از گونه های نادر گیاهان و حیوانات است. )
6. Out of the bog ( خارج شدن از باتلاق، خلاص شدن از مشکلات )
"After weeks of hard work, we finally got out of the bog and completed the project. " ( پس از هفته ها کار سخت، بالاخره از باتلاق بیرون آمدیم و پروژه را تمام کردیم. )
"It’s been tough, but I’m starting to see the light at the end of the tunnel. I’m out of the bog. " ( سخت بوده، ولی دارم نور در انتهای تونل رو می بینم. از باتلاق بیرون آمدم. )
این ترکیبات و جملات نشان می دهند که عبارت "bog" در زبان انگلیسی بیشتر به معنای گیر کردن در چیزی یا دشواری در حرکت یا پیشرفت است، چه در معنای واقعی ( مثل گیر کردن در باتلاق ) و چه در معنای استعاری ( مثل گیر کردن در مشکلات یا جزئیات ) .
Chatgpt
1. Get bogged down ( گیر کردن در چیزی، گرفتار جزئیات شدن )
"We can't get bogged down by minor issues if we want to meet the deadline. " ( اگر بخواهیم به مهلت زمانی برسیم، نمی توانیم در مسائل جزئی گیر کنیم. )
... [مشاهده متن کامل]
"The team got bogged down in discussions about the budget and lost focus on the main goal. " ( تیم در بحث های مربوط به بودجه گیر کرد و تمرکزش را روی هدف اصلی از دست داد. )
2. Bog down ( کند شدن، گرفتار شدن )
"The project started to bog down when they couldn't agree on the design. " ( وقتی نتواستن در مورد طراحی توافق کنند، پروژه شروع به کند شدن کرد. )
"The negotiations bogged down after several rounds of talks without any progress. " ( مذاکرات پس از چند دور گفتگو بدون هیچ پیشرفتی کند شد. )
3. In the bog ( در باتلاق، در وضعیتی گیر کرده )
"The car got stuck in the bog, and we needed help to pull it out. " ( ماشین در باتلاق گیر کرد و به کمک نیاز داشتیم تا آن را بیرون بیاوریم. )
"His career was in the bog after a series of bad decisions. " ( حرفه اش پس از یک سری تصمیمات اشتباه در باتلاق گرفتار شد. )
4. Bogged down with ( گیر کردن با، گرفتار بودن در )
"She got bogged down with paperwork and couldn’t focus on the creative tasks. " ( او با کاغذبازی گیر کرده بود و نمی توانست روی کارهای خلاقانه تمرکز کند. )
"Don’t get bogged down with all the little problems; deal with them later. " ( با تمام مشکلات کوچک گیر نکن؛ بعداً آنها را حل کن. )
5. A bog ( باتلاق، منطقه گل آلود )
"The hikers had to be careful not to step into the bog, or they’d get stuck. " ( گردشگران باید مراقب می بودند که به باتلاق نروند، وگرنه گیر می کردند. )
"The bog is home to many rare species of plants and animals. " ( باتلاق خانه بسیاری از گونه های نادر گیاهان و حیوانات است. )
6. Out of the bog ( خارج شدن از باتلاق، خلاص شدن از مشکلات )
"After weeks of hard work, we finally got out of the bog and completed the project. " ( پس از هفته ها کار سخت، بالاخره از باتلاق بیرون آمدیم و پروژه را تمام کردیم. )
"It’s been tough, but I’m starting to see the light at the end of the tunnel. I’m out of the bog. " ( سخت بوده، ولی دارم نور در انتهای تونل رو می بینم. از باتلاق بیرون آمدم. )
این ترکیبات و جملات نشان می دهند که عبارت "bog" در زبان انگلیسی بیشتر به معنای گیر کردن در چیزی یا دشواری در حرکت یا پیشرفت است، چه در معنای واقعی ( مثل گیر کردن در باتلاق ) و چه در معنای استعاری ( مثل گیر کردن در مشکلات یا جزئیات ) .
اصطلاح عامیانه
✍️ گیر کردن یا غرق شدن در جزئیات، مشکلات یا پیچیدگی ها که پیشرفت یا حرکت به جلو را دشوار می کند.
✍️✍️ این اصطلاح معمولاً به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل تمرکز بیش از حد بر مسائل جزئی، قادر به تصمیم گیری یا اقدام نیست.
... [مشاهده متن کامل]
👇مترادف؛
Stuck
Overwhelmed
Hampered
👇مثال؛
1 - We need to stay focused on the main goals and not get bogged down in minor details.
2 - Let’s not get bogged down by arguments; we need to find a solution.
3 - I often get bogged down with household chores and forget to take time for myself.
✍️ گیر کردن یا غرق شدن در جزئیات، مشکلات یا پیچیدگی ها که پیشرفت یا حرکت به جلو را دشوار می کند.
✍️✍️ این اصطلاح معمولاً به وضعیتی اشاره دارد که در آن فرد به دلیل تمرکز بیش از حد بر مسائل جزئی، قادر به تصمیم گیری یا اقدام نیست.
... [مشاهده متن کامل]
👇مترادف؛
👇مثال؛
درگیر جزییات شدن
بیش از حد درگیر جزئیات شدن
گرفتار شدن در مساله ای یا سوالی که راه حلی نداری
Get bogged down in sth
گرفتار شدن