🔸 معادل فارسی:
وسط آمدن / مانع شدن / دخالت کردن / فاصله انداختن
در زبان محاوره ای:
خودشو انداخت وسط، دخالت کرد، بینشون فاصله انداخت، مزاحم شد
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – موقعیتی ) :
قرار گرفتن بین دو چیز یا دو نفر، معمولاً برای جلوگیری از برخورد یا ایجاد فاصله
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The teacher got between the two students to stop the fight.
معلم خودش رو انداخت وسط دو دانش آموز تا دعوا رو متوقف کنه.
2. ( روابط – استعاری ) :
دخالت در رابطه یا ایجاد مانع بین دو نفر یا دو چیز
مثال: Don’t let jealousy get between you and your friend.
نذار حسادت بین تو و دوستت فاصله بندازه.
3. ( احساسی یا روانی – ضمنی ) :
هر چیزی که باعث اختلال، فاصله یا مانع در ارتباط یا تمرکز بشه
مثال: Work stress got between them and their happiness.
استرس کاری بین اون ها و خوشبختی شون فاصله انداخت.
🔸 مترادف ها:
interfere – intervene – come between – obstruct – disrupt
وسط آمدن / مانع شدن / دخالت کردن / فاصله انداختن
در زبان محاوره ای:
خودشو انداخت وسط، دخالت کرد، بینشون فاصله انداخت، مزاحم شد
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی – موقعیتی ) :
قرار گرفتن بین دو چیز یا دو نفر، معمولاً برای جلوگیری از برخورد یا ایجاد فاصله
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The teacher got between the two students to stop the fight.
معلم خودش رو انداخت وسط دو دانش آموز تا دعوا رو متوقف کنه.
2. ( روابط – استعاری ) :
دخالت در رابطه یا ایجاد مانع بین دو نفر یا دو چیز
مثال: Don’t let jealousy get between you and your friend.
نذار حسادت بین تو و دوستت فاصله بندازه.
3. ( احساسی یا روانی – ضمنی ) :
هر چیزی که باعث اختلال، فاصله یا مانع در ارتباط یا تمرکز بشه
مثال: Work stress got between them and their happiness.
استرس کاری بین اون ها و خوشبختی شون فاصله انداخت.
🔸 مترادف ها: