مرتب کسی را اذیت کردن یا آزار دادن؛ انتقاد کردن؛ سرزنش کردن؛ گیر ( سه پیچ ) دادن؛ پیله کردن؛ به پر و پایِ کسی پیچیدن؛ مورد تعرض قرار گرفتن/دادن
... [مشاهده متن کامل]
مرتب بِهِم گیر میده.
او احساس کرد که توسط سایر دانش آموزان مورد تعرض قرار می گرفت.
مرتب بهم پیله می کنه، نمی دونم چه کار اشتباهی انجام کردم.
مادرش از من خوشش نمیاد و مرتب از من انتقاد می کنه.
چرا دائماً به پر و پای من می پیچی؟
ژان: ببین، فیبی، بیا سرِ هیچی دعوا نکنیم - این کار احمقانه است.
فیبی: احمقانه نیست. تازه، کی گفته که ما با هم دعوا داریم؟ تنها چیزی که من گفتم این بود که گرسنه نیستم و تو شروع به گیر دادنِ به من کردی.
ژان: من به تو گیر ندادم.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #سرگرمی ساز، # اثر جان آزبرن
جلوی کسی ایستادن ( برای ممانعت یا عدم پیروی )