لذت بردن، کیف کردن
از چیزی بسیار لذت بردن یا آن را سرگرم کننده و هیجان انگیز یافتن.
مترادف؛
enjoy, love, relish, take pleasure in, have fun with
مثال؛
"I always get a kick out of watching comedy shows. " ( من همیشه از تماشای برنامه های کمدی کیف می کنم. )
... [مشاهده متن کامل]
"She gets a kick out of trying new foods. " ( او از امتحان کردن غذاهای جدید لذت می برد. )
"We got a kick out of seeing our favorite band perform live. " ( ما از دیدن اجرای زنده ی گروه مورد علاقه مان حسابی کیف کردیم. )
جزئیات اضافه:
این اصطلاح غیررسمی است و معمولاً در مکالمات روزمره برای بیان احساس لذت و سرگرمی استفاده می شود.
ریشه ی این عبارت به اوایل قرن بیستم برمی گردد، زمانی که "kick" به معنای هیجان و لذت به کار می رفت.
این اصطلاح در موسیقی، فیلم ها، و مکالمات عامیانه بسیار رایج است.
از چیزی بسیار لذت بردن یا آن را سرگرم کننده و هیجان انگیز یافتن.
مترادف؛
مثال؛
"I always get a kick out of watching comedy shows. " ( من همیشه از تماشای برنامه های کمدی کیف می کنم. )
... [مشاهده متن کامل]
"She gets a kick out of trying new foods. " ( او از امتحان کردن غذاهای جدید لذت می برد. )
"We got a kick out of seeing our favorite band perform live. " ( ما از دیدن اجرای زنده ی گروه مورد علاقه مان حسابی کیف کردیم. )
جزئیات اضافه:
این اصطلاح غیررسمی است و معمولاً در مکالمات روزمره برای بیان احساس لذت و سرگرمی استفاده می شود.
ریشه ی این عبارت به اوایل قرن بیستم برمی گردد، زمانی که "kick" به معنای هیجان و لذت به کار می رفت.
این اصطلاح در موسیقی، فیلم ها، و مکالمات عامیانه بسیار رایج است.