get a kick out of
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی:
- لذت بردن از چیزی
- کیف کردن از چیزی
- خوشش آمدن از کاری
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – عمومی ) :** لذت بردن یا سرگرم شدن از یک فعالیت یا موقعیت.
... [مشاهده متن کامل]
- مثال: *She really gets a kick out of dancing. *
او واقعاً از رقصیدن **لذت می برد**.
2. ** ( غیررسمی – طنز/تفریح ) :** پیدا کردن چیزی بامزه یا سرگرم کننده.
- مثال: *I get a kick out of watching old comedies. *
من از دیدن کمدی های قدیمی **خیلی کیف می کنم**.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
enjoy – delight in – take pleasure in – love – have fun with
________________________________________
🔸 مثال ها:
- *He gets a kick out of playing video games. *
او از بازی های ویدئویی **خیلی کیف می کند**.
- *I get a kick out of teaching students new words. *
من از آموزش کلمات جدید به دانشجویان **لذت می برم**.
- *They got a kick out of the surprise party. *
آن ها از مهمانی سورپرایز **خیلی خوششان آمد**.
- لذت بردن از چیزی
- کیف کردن از چیزی
- خوشش آمدن از کاری
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – عمومی ) :** لذت بردن یا سرگرم شدن از یک فعالیت یا موقعیت.
... [مشاهده متن کامل]
- مثال: *She really gets a kick out of dancing. *
او واقعاً از رقصیدن **لذت می برد**.
2. ** ( غیررسمی – طنز/تفریح ) :** پیدا کردن چیزی بامزه یا سرگرم کننده.
- مثال: *I get a kick out of watching old comedies. *
من از دیدن کمدی های قدیمی **خیلی کیف می کنم**.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
________________________________________
🔸 مثال ها:
او از بازی های ویدئویی **خیلی کیف می کند**.
من از آموزش کلمات جدید به دانشجویان **لذت می برم**.
آن ها از مهمانی سورپرایز **خیلی خوششان آمد**.
🔹 معادل فارسی پیشنهادی:
لذت بردن زیاد از / ذوق کردن / سر کیف آمدن با / خیلی خوش آمدن از
🔹 مثال ها:
Kids get a kick out of playing in the mud.
کودکان از بازی کردن در گل خیلی کیف می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
I really get a kick out of watching old comedies.
من واقعاً از تماشا کردن فیلم های کمدی قدیمی لذت می برم.
She got a kick out of surprising her friends.
از سورپرایز کردن دوستانش خیلی ذوق کرد.
🔹 مترادف ها:
Enjoy
Take pleasure in
Have a blast
Be amused by
Delight in
لذت بردن زیاد از / ذوق کردن / سر کیف آمدن با / خیلی خوش آمدن از
🔹 مثال ها:
کودکان از بازی کردن در گل خیلی کیف می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
من واقعاً از تماشا کردن فیلم های کمدی قدیمی لذت می برم.
از سورپرایز کردن دوستانش خیلی ذوق کرد.
🔹 مترادف ها:
کِیف کردن
حال کردن با چیزی
You are really getting a kick out of that new laptop
واقعا دارید با این لپ تاپ جدید حال میکنید.
واقعا دارید با این لپ تاپ جدید حال میکنید.
ضربه زدن
حال کردن، از چیزی لذت بردن، خوشش آمدن ؛ )
My father really got a kick out of it, whenever I was able to overdo my brothers, or anyone older than me
بابام خیلی حال می کرد هر موقع من می تونستم از داداشام یا هر کی که بزرگتر از خودم بود جلو بزنم.
بابام خیلی حال می کرد هر موقع من می تونستم از داداشام یا هر کی که بزرگتر از خودم بود جلو بزنم.
علاقه داشتن
سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام کاری یا بودن کنار کسی لذت بردن، حالشو بردن ( محاوره ای )
لذت بردن از چیزی و یا انجام کاری
inf. to enjoy sth/doing sth very much