get a handle on


(عامیانه) از پس چیزی یا کاری برآمدن، درک کردن، سر از (کاری) درآوردن

پیشنهاد کاربران

### 🔸 معادل فارسی:
کنترل پیدا کردن / فهمیدن و تسلط یافتن / مهار کردن
در زبان محاوره ای:
یه جوری کنترلش کرد، گرفت دستش، فهمید چی به چیه، اوضاع رو جمع کرد
- - -
### 🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( رفتاری – ذهنی ) :**
یاد گرفتن یا فهمیدن نحوه ی مدیریت یک وضعیت، مشکل یا احساس
مثال: I’m trying to **get a handle on** my anxiety.
دارم تلاش می کنم اضطرابم رو کنترل کنم.
2. ** ( تحلیلی – مهارتی ) :**
کسب درک یا مهارت کافی برای تسلط بر یک موضوع یا فرآیند
مثال: Once you **get a handle on** the software, it’s easy to use.
وقتی کار با نرم افزار رو یاد بگیری، استفاده ش آسونه.
3. ** ( استعاری – محاوره ای ) :**
توصیف لحظه ای که فرد بالاخره اوضاع رو درک می کنه یا کنترلش رو به دست می گیره
مثال: It took me a while to **get a handle on** the new job.
یه مدت طول کشید تا کار جدید رو گرفتم دستم.
- - -
### 🔸 مترادف ها:
understand – grasp – control – manage – figure out – get the hang of

از چیزی سر درآوردن
Sorry, but it all came about so suddenly that i haven't got a handle on the situation
ببخشید اما اینقدر ناگهانی اتفاق افتاد که من سر در نیاوردم چی شد
راه افتادن کسی و کار
Get a handle of business
فهمیدن
متوجه شدن
سردراوردن معنی میده
بر اساس کتاب speak english like an american
با ریز تلاشی، از قضیه ای سر در آوردن
درک کردن یک موقعیت و تسلط بر آن.
تو باید عصبانیتت رو کنترل کنی.
You need to get handle on your anger
:Also
Get a fix on
Have/get a grasp of
۱ - شناخت حاصل کردن، به خوبی متوجه شدن و فهمیدن، درک کردن
To understand well, clearly
۲ - یافتن راهی برای انجام کاری یا حل و فصل مسئله ای
To find a means of dealing with something
. No one had a handle on the whole situation
ادراک
( اصطلاح ) : پی بردن، سردرآوردن، تشخیص دادن
https://idioms. thefreedictionary. com/get a handle on