get a grip

انگلیسی به انگلیسی

• understand, comprehend

پیشنهاد کاربران

به اعصابت مسلط باش
تحت کنترل داشتن، تسلط
به خودت بیا.
کنترل چیزی را به دست گرفتن تا کسب موفقیت
It is different from get a grip on yourself
که مربوط به احساسات است.
جای دست ( برای بالا رفتن از جایی )
مثال:
i can't get a grip on this wall
این دیوار جای دست نداره
بفهم ( شرایط رو درک کن )
به خودت بیا
احساساتت رو کنترل کن.
به اعصاب خودت مسلط شدن
🔴 INFORMAL
keep or recover one's self - control.
"get a grip, guys!"
🔴 Control oneself. Cool their temper.
- I love you! I love you! I love you!
- Get a grip, you're embarrassing me.
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 another way of saying "take it easy" or "stop being so f**kin' paranoid already!"
I told Robbie that he needs to get a grip ( and I don't mean on my pantyhose either! )
I also told him Dave said the same thing.
btw Dave's dick is bigger : - )

Control Yourself, control Your emotion, calm down
آروم بگیر بابا. بیخیال شو. .
آروم باش، خودت رو کنترل کن، احساساتت رو کنترل کن، خودت رو جمع و جور کن، متوجه شرایط شدن،
When a person has let their emotions take control of their actions and thoughts, often times people will tell them to "get a grip" - to get their emotions under control.
...
[مشاهده متن کامل]

to make an effort to control your emotions and behave more calmly

مسلط شدن ( بر خود )
خودتو جمع و جور کن
بیخیال
make an effort to control your emotions
به خودت بیا، خودتو جمع و جور کن، syn: pull your self together, control your self
خودت رو جمع کن، به خودت مسلط باش
بیخیال come on
احساسات رو کنترل کن
از انتقاد کردن خود دست بردار

به اعصاب خود مسلط بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس